اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

سکوت سرشار از ناگفته‌هاست.

شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۳۶ ب.ظ

سکوت سرشار از ناگفته‌هاست.

در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است
داستانی ، راهی ، بی راهه ای
طرح افکندن این راز
راز من و راز تو ، راز زندگی
پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است.
…..
دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادیِ خویش سخن ساز می کنیم
اما در همه چیز رازی نیست
گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست
سکوتِ ملال ها از راز ما سخن تواند گفت.

مارگوت بیکل(شاعر آلمانی)-مترجم احمد شاملو

نگاهی مختصر به سکوت و سخن گفتن از زاویه فلسفه

 

سکوت از شئون آدمی است. ما درباره درخت که هیچ وقت حرف نمی زند، کلمه «ساکت» را بکار نمیبریم سکوت در واقع بازماندن از سخن به دلیلی است. پس سکوت عبارت است از: به دلیلی دم از سخن فرو بستن؛ اگر من به دلیلی دم از سخن ببندم، سکوت کرده ام، چون ما غالبا برای سخن نگفتن دلیلی داریم، چنانچه وقتی سخن می گوییم، دلیلی برای سخن گفتن داریم..
این که اصل در انسان سخن گفتن است یا سکوت کردن است، یک مسئله است. انسان، انسان است اما سوال این است که اصل در انسان بودن این است که سخن بگوید یا اصل در انسان بودن این است که انسان ساکت باشد؟ ظاهرا حکما که از یونان باستان، از ارسطو و پیش از ارسطو، انسان را ناطق دانسته اند، انسان را با «لوگوس» تعریف کرده اند؛ لوگوس (Logos) از ویژگی های انسان است و از گریبان انسان ظاهر میشود. قبل از پرداختن به تفاوت سکوت و سخن نگفتن در فلسفه، ابتدا به تعریف لوگوس می پردازیم.

 

 

تعریف لوگوس(Logos)


لوگوس یعنی سخن عقلانی. همچنین می توانیم بگوییم: لوگوس یعنی سخن، چون سخن اساسا عقلانی است. تا عقل نباشد، نمی توان سخن گفت. هیچ کس نمی تواند بدون عقل سخن بگوید. از این روست که حیوانات سخن نمی گویند. آنها احتیاجات خودشان را از روی غرایز همدیگر منتقل می کنند. بلکه می توان گفت: همه موجودات به نوعی با همدیگر ارتباط دارند. اما سخن باری دیگر دارد.
سخن غیر از ارتباط است. در سخن نیز ارتباط نهفته است ولی ارتباط که در سخن است، کاملا ویژه است. هر حیوانی با حیوان هم جفت و هم نوع خودش ارتباط برقرار می کند و چنین است هر گیاهی. گیاهان به هر صورت با همدیگر ارتباط دارند ولی سخن نیست. بله، سخن نیز ارتباط است ولی ارتباطی ویژه، که ویژه انسان است.


اصل سخن، عقل است. یعنی «لوگوس» به همین جهت کلمه «لانگ» فرانسوی و «لنگویج» انگلیسی از لوگوس گرفته شده است. لانگ یا لنگویج، همان تحول یافته لوگوس است. واژه «لوژی» هم که پسوند علوم است، باز به لوگوس برمی گردد، مثل تئولوژی، ژئولوژی، بیولوژی، پسکیولوژی. پس لوژی، همان لوگوس است، یعنی دانش و عقل و خرد. بنابراین، چون انسان بالذات عقلانی آفریده شده است، می توان گفت: اصل در انسان لوگوس است . لوگوس نیز سخن است . سخن گاهی صامت است، گاهی غیر صامت است. سخن گاهی به صوت می آید، گاهی به صوت نمی آید.
«سخن گاهی به صوت نمی آید» همان کلام نفسی نیست؟
بله، همان است. یعنی شما وقتی لفظ نمی گویید و زبانتان نمی چرخد، در واقع سخن می گویید . منتها این سخن به قول متکلمین اسلامی که به اشاعره معروف شده اند، کلام نفسی است . اشاعره قائل به کلام نفسی بودند ، به این معنا که انسان زمانی که لفظ نمی گوید و زبانش حرکت نمی کند، باز لفظ می گوید. یعنی انسانی که می اندیشد، سخن می گوید. سخن، همان اندیشه است، منتها گاهی جنبه بیرونی و ظاهری دارد که با صوت بیان می شود و به صورت الفاظ و کلمات؛ گاهی ممکن است که با الفاظ بیان نشود.


فرق سکوت از سر مصلحت با سکوت از سر حیرت:


سکوت از سر حیرت هم مصلحت است. حیرت هم نوعی مصلحت است و شخصی که حیرت زده است، تأمل می کند و از سر حیرت سکوت می کند و نمی خواهد بی خودی حرف بزند. سکوتی که از ناحیه حیرت بر انسان عارض می شود، معنایش عدم تصمیم گیری برای سخن گفتن است. صاحب حیرت، در واقع تأمل می کند تا از حیرت خودش به نوعی خارج شود و به نتیجه ای برسد.
در استغراق در دریای حیرت که امواج حیرت ما را از این سو به آن سو می کشد، سکوت برای رسیدن به یک ساحل است، تا شخص وارد سخن بشود. چه بسا چنین کسی یا هر کسی نخواهد وارد سخن بشود. این وارد نشدن به سخن و نخواستن وارد شدن به سخن، به دلیلی است: این دلیل یا خارج است، به این صورت که انسان مانعی برای گفته خود می بیند و یا عدم اقتضاء از درون است و از این روست که الآن حرف معینی برای گفتن ندارد و از این رو سخن نمی گوید. پس وقتی حرف معینی نمی یابد که گفتنش لازم باشد، صبر می کند تا وقت سخن گفتنش برسد.
سکوت عرفانی هم از این دسته است، چون عارف نمی خواهد خودش را به غیر مشغول کند، حرف نمی زند و سکوت می کند ولی اگر وارد درون او بشویم، خواهیم دید در درون عارف غوغاست. ما عارف را ظاهرا ساکت می بینیم ولی در درون غوغا حتما هست؛ سکوت عارف سخن درونی اوست عارف همیشه در درون سخن می گوید.
 در جایی که ضرورت اقتضای سخن کند، سخن حکمت است و زمانی که دلیلی برای گفتن نباشد، اقتضای حکمت سکوت است. در واقع سکوت و سخن، تابع حکمت و به حسب حکمت است. اگر مسئله بر اساس حکمت باشد، هم سخن معنی دار است و هم سکوت. اگر پشتوانه حکمی در کار نباشد، نه سخن انسان معنی دارد و نه سکوت او. تفاوت سکوت و سخن نگفتن نیز دقیقا در همین مساله است.
 عقل آنجا که حرف نزند، به سکوت می رسد و سکوت مال عقل است. یک دیگر از معیارهای تفاوت سکوت و سخن نگفتن در این است که مقام سکوت، متعلق به عقل است

 

سکوت متعلق به چیزی غیر از عقل نیست. عقل است که ساکت می شود یا سخن می گوید. هم سخن، متعلق عقل است و هم سکوت متعلق به عقل است و هر دو از شئون عقل است و دو چیز نیستند، تا شما رابطه آن دو را با همدیگر بسنجید. سکوت و سخن از شئون عقل آدمی است و مال خود عقل است. عقل است که ساکت یا سخنگو می شود.
سخن و سکوت از شئون عقل است؛ عقل گاهی سخن می گوید و گاهی سکوت می کند. این سکوت، نوعی دیگر از سخن است. سکوتی که عقل آن را برگزیند، نوعی دیگر از سخن گفتن و در واقع سخن گفتن است.


(گفتگو با دکتر ابراهیمی دینانی)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۱۸
محمد نصیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی