اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

کتاب فرضیه خوشبختی

جمعه, ۳ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۶ ب.ظ

خلاصه کتاب فرضیه خوشبختی (The Happiness Hypothesis)

یافتن حقیقت مدرن در خرد باستان

جاناتان هایت در کتاب فرضیه خوشبختی به ما نشان می‌دهد که چرا بعضی‌ها معنای خوشبختی را پیدا می‌کنند و بعضی‌ها نه. کتاب فرضیه‌ خوشبختی دید ما را نسبت به خوشبختی وسیع‌تر و‌ عمیق‌تر می‌کند. چیزی که این کتاب را از کتاب‌های روانشناسی عامه‌پسند با موضوع خوشبختی متمایز می‌کند، نویسنده آن آقای جاناتان هایت است. 

چرا کتاب فرضیه خوشبختی بخوانیم؟

خوشبختی چیه؟ از کجا می‌آد؟ چطور می‌شه به خوشبختی رسید؟ چطور می‌شه خوشبخت شد؟ در طول تاریخ همه واقعا درباره‌ی خوشبختی حرف زدند. اما راهکارهایی که ارائه شده، واقعا قابل پیاده‌سازی هستند؟ اصلاً خوشبختی می‌تواند هدف مناسبی باشد؟ جاناتان هایت نویسنده‌ کتاب فرضیه خوشبختی به دنبال جواب همین سوال‌ها است. 

درباره کتاب فرضیه خوشبختی

کمک به آدم‌ها برای پیداکردن شادی و معنا دقیقا هدف یک شاخه‌ نوظهور از روان‌شناسی مثبت‌گراست. اتفاقا جاناتان هایت هم در این شاخه فعالیت می‌کند؛ بنابراین این کتاب درباره‌ خاستگاه روان‌شناسی مثبت‌گرا در خرد کهن و کاربردهای امروزی این نوع روان‌شناسی است. نویسنده درباره‌ تحقیقات آن دسته از دانشمندان صحبت می‌کند که خودشان را به عنوان روان‌شناس مثبت‌گرا قبول ندارند. جاناتان هایت ۱۰ نظریه‌ی کهن و تنوع عظیمی از یافته‌های تحقیق مدرن را بیرون کشیده است و بررسی می‌کند‌. هدف نویسنده این بوده است در حد توان بهترین داستان درباره‌ عوامل شکوفایی انسان و موانع خوب زیستن را که خودمان می‌سازیم، بررسی کند.

 

جاناتان هایت:

من روان‌شناس اجتماعی هستم. آزمایش‌هایی انجام می‌دهم و تلاش می‌کنم گوشه‌ای از زندگی انسان را کشف کنم؛ گوشۀ مدنظرم هم اخلاقیات و احساسات اخلاقی است. استاد دانشگاه هم هستم؛ در دانشگاه ویرجینیا روان‌شناسی مقدماتی تدریس می‌کنم. طی تدریس سعی می‌کنم کل مبحث‌های روان‌شناسی را در بیست‌وچهار درس کلاسی توضیح دهم. مجبورم هزاران یافتۀ تحقیقاتی را دربارۀ هر چیز، از ساختار شبکیۀ چشم گرفته تا کارکرد عشق، ارائه کنم. بعد هم باید امیدوار باشم دانشجویانم همه را بفهمند و یادشان بماند. وقتی در اولین سال تدریس با این چالش دست و پنجه نرم می‌کردم، متوجه شدم بعضی نظریه‌ها دائم در مباحث درسی تکرار می‌شوند. همینطور فهمیدم اغلب این نظریه‌ها را متفکران گذشته به‌روشنی و شیوایی بیان کرده‌اند. یکی از این نظریه‌ها می‌گوید هیجان‌های ما واکنش‌هایمان به اتفاق‌ها و بعضی از بیماری‌های روانی هستند. این هیجان‌ها را فیلترهای ذهنی‌ای به وجود می‌آورند که از پشتشان به دنیا نگاه می‌کنیم. من برای خلاصه کردن این نظریه نتوانستم بیانی بهتر از گفتۀ شکسپیر پیدا کنم: «چیزی به نام خوب یا بد وجود ندارد. تفکر این تقسیم‌بندی را ایجاد می‌کند.» کم کم از این نقل‌قول‌ها استفاده کردم تا به دانشجوهایم کمک کنم نظریه‌های بزرگ روان‌شناسی را به خاطر بسپارند. در همین حین، خودم هم کم کم شگفت‌زده شدم که چقدر چنین نظریه‌هایی وجود داشته‌اند.

برای درک این موضوع بسیاری از آثار خرد کهن را مطالعه کردم. بیشتر آنها هم به ۳ خاستگاه بزرگ تفکر کلاسیک جهان تعلق داشتند: هندوستان (مثل اوپانیشاد،بهاگاواد گیتا و گفته‌های بودا)، چین (گزیده‌های ادبی کنفسیوس، کتاب تائو ت چینگ، نوشته‌های منگ تسو و فیلسوفان دیگر) و فرهنگ‌های مدیترانه‌ای (عهد عتیق و عهد جدید، فلسفۀ یونان و روم و قرآن). همین‌طور آثار متنوع دیگری از فلسفه و ادبیات مطالعه کردم که مربوط به پانصد سال اخیر بودند. به محض پیدا کردن یک ادعای روانشناسی، آن را یادداشت می‌کردم؛ از بیانیه‌ای در مورد طبیعت انسان گرفته تا کارکرد مغز یا قلب.

هر وقت هم نظریه‌ای پیدا کرده‌ام که در زمان‌ها و مکان‌های مختلف بیان شده بود، به چشم یک نظریۀ برتر احتمالی به آن نگاه کرده‌ام. در این بین، به‌جای تهیۀ فهرستی قاعده‌مند از ۱۰ نظریۀ روان‌شناسی انسانی فراگیر در همۀ دوره‌ها، به این نتیجه رسیدم که پیوستگی بسیار مهم‌تر از تناوب است. می‌خواستم دربارۀ مجموعه‌ای ازنظریه‌ها بنویسم که با هم سازگارند، بر اساس هم ساخته شده‌اند و یک داستان را نقل می‌کنند: دربارۀ اینکه چطور نوع بشر می‌تواند در زندگی‌اش شادی و معنا را بیابد.

کمک به آدم‌ها برای یافتن شادی و معنا دقیقا هدف شاخه‌ای نوظهور از روان‌شناسی مثبت‌گراست. اتفاقا من هم در همان شاخه فعالیت می‌کنم؛ بنابراین این کتاب به نوعی دربارۀ خاستگاه روان‌شناسی مثبت‌گرا در خرد کهن و کاربردهای امروزی این نوع روان‌شناسی است. از قضا دربارۀ تحقیقات آن دسته از دانشمندان صحبت می‌کنم که خودشان را به عنوان روان‌شناس مثبت‌گرا قبول نداشته‌اند. به‌هرحال ۱۰ نظریۀ کهن و تنوع عظیمی از یافته‌های تحقیق مدرن را بیرون کشیده‌ام. هدفم این بود که در حد توان بهترین داستان را دربارۀ عوامل شکوفایی انسان و آن دسته از موانع خوب زیستن که سر راه خودمان قرار می‌دهیم، تعریف کنم.

خلاصه کتاب را در پادکست رادیو راه و بی پلاس می توانید اینجا بشنوید:

لینک صوتی رادیو راه مجتبی شکوری

لینک صوتی بی پلاس

مطالعه بیشتر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۰۳
محمد نصیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی