اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

۳ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

سوالی که درباره هستی ، انسان ، علم و آگاهی و ده ها موضوع مهم هستی مطرح هست این هست که اینها چه چیزی نیستند این گونه نگاه به مسائل و موضوعات مهم جهان هستی می تواند ما را از سردر گمی و نظام پیچده آن کمی سبکتر نماید تا با حذف زوائد دست و پاگیر هستی بتوان به یک تعادل در مدل کردن معنای هستی و انسان رسید .اگر بخواهم این سوال را بشکل کلاسیک خویش مطرح کنیم اینکه جهان و انسان چه چیزی هست شاید در مقام هستی که شاکله آن برای ما قابل دسترس هست بتوانیم به جمع بندی هایی برسیم ولی در بخش غیر قابل تفسیر هستی و انسان با تقابل بین فیزیک و متافیزیک مواجهیم و اینجاست که زوائد هر دو اینها را حذف کرد تا به یک درک متعادل از هستی رسید اینکه

علم چه چیزی نیست؟

فلسفه چه چیزی نیست؟

متافیزیک چه چیزی نیست؟

خدا چه چیزی نیست؟

انسان چه چیزی نیست؟

آگاهی چه چیزی نیست

خوشبختی چه چیزی نیست

و معنای هستی چه چیزی نیست.....

"پاپ از میکل آنژ پرسید :راز نبوغت را به من بگو.چگونه مجسمه ی داوود ،شاهکار تمام شاهکارها را ساختی؟
جواب میکل آنژ این بود:ساده است،هر چیزی را که داوود نبود تراشیدم. "

ما بدرستی نمی دانیم چه چیزی عامل شناخت کامل حقیقت هست و یا بدرستی نمی دانیم چه چیزی عامل موفقیت ماست یا عامل خوشحالی پایدار ماست ولی با قطعیت می توانیم بگوییم چه چیزی موفقیت یا شادی ما را ویران می کند.این درک با وجود سادگی اش ، بسیار اساسی است دانستن منفی (شناخت نبایدها) بسیار قدرتمندتر از از دانستن مثبت(شناخت بایدها) است.

(نقل بخشی از مطلب از کتاب هنر شفاف اندیشیدن)   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۸ ، ۲۰:۵۰
محمد نصیری

میزان سنجش سعادت ابدی در چیست؟

حُـسـن عـاقـبـت و تـوفـیـق ربـانـی، مـسـتـنـد بـه عـنـایـت خـداونـدی اسـت. بی‌تردید نمی‌توان میان سعادت ابدی و طاعات و عبادات تکلیفی که انجام می‌دهیم، رابطهٔ علیت ضروری وجود داشته باشد؛ یعنی نمی‌توان گفت: «من که عبادات شخصی خود را بجا آورده‌ام و هر خدمتی که برای صلاح جامعه می‌توانستم، انجام داده‌ام، پس قطعی است که من سزاوار سعادت ابدی هستم و هیچ تردیدی در لیاقت من برای ورود به اشعهٔ خورشید عنایت ربانی وجود ندارد»! این حقیقت را باید پذیرفت که حساسیت «منِ» آدمی در حدی است که می‌تواند در برابر یک از میلیارد میلیارد کار نیک یا بد، بازتاب نشان دهد. بنده بارها به مثال باسکول (وسیلهٔ سنجش وزن‌های سنگین) اشاره کرده و گفته‌ام: «من» یا «شخصیت» یا «روحِ» آدمی، باسکول نیست که در توزین پنجاه یا شصت تن بار، به اختلاف ده کیلوگرم یا کمتر یا بیشتر، حساسیت و بازتاب نشان دهد. این «من»، همان است که یک ده میلیاردم ثانیه، عمر مزون و هایپرون را در ذرات بنیادین اجسام در مجرای محاسبه قرار می‌دهد. بنابراین، یک لحظه انحراف ذهن آدمی در نیت، ممکن است عبادت سالیان متمادی را پوچ کند. علاوه بر این، انجام تکالیف و ایفای حقوق در امتداد زندگی، موجب آن نیست که انسان از خدا طلبکار شود، بلکه مقتضای عبودیت و پوشیدن لباس وجود و احساس وابستگی به مقام شامخ ربوبی است که باید ما را به انجام تکالیف و ایفای حقوق وادار کند. اینکه حافظ می‌گوید: «تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست»، باید بیشتر دقت شود، زیرا اگر منظور از تکیه بر تقوا و دانش این باشد که انسان در نظر بگیرد که خداوند سبحان وعده فرموده است که هر کس تقوا بورزد و هر کس معرفت خالصانه بیندوزد، او را هدایت فرموده و سعادت را نصیب او خواهد ساخت، نظر مزبور نه تنها کفر نیست، بلکه از جهتی انسان را به سوی تلاش و تکاپو می‌کشاند. آری، اگر قضیه چنین باشد که انسان خیال کند تقوا و دانشی که اندوخته است، به خودی خود و بدون نیاز به تأیید و توفیق الهی، باید به منزلهٔ علت تامه‌ای باشد که هدایت و سعادت، معلول قطعی آن است، در این صورت، اگر مشیت و عنایت خداوندی را به کلی کنار بکشد، قطعی است که با این طلبکاری از خدا و تعیین تکلیف بر آن ذات اقدس، از صراط مستقیم منحرف می‌شود.

محمدتقی جعفری، مجموعه آثار ۶- خلوت انس (تحلیل اندیشه‌ها و شخصیت حافظ)، ص ۷۵۵ و ۷۵۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۸ ، ۱۸:۰۸
محمد نصیری


هر انسانی به حکم انسان بودن، فارغ از شغل و پیشه اگر بخواهد زندگی آرمانی داشته باشد،
باید در سه حوزه چیزهایی بداند:


یکم، ادبیات جهانی: شعر، رمان، نمایشنامه و سناریو فیلم و... .
من فقط در ادبیات جهانی یک انسان‌شناسی عمیق را می‌یابم، بیشترین تاکید من بر رمان و شعر است.


دوم ،فلسفه: بخش‌هایی از فلسفه را همه باید بدانند، ولو به شکل آماتوری؛ اما آماتور قوی، وگرنه کمیت زندگیشان دیر یا زود لنگ خواهد شد. این به معنای متخصص فلسفه شدن نیست.
بخش‌هایی از معرفت‌شناسی، بخش‌هایی از مابعدالطبیعه، بخش‌هایی از فلسفه زبان، بخش‌هایی از فلسفه ذهن، بخش‌هایی از فلسفه عمل، بخش‌هایی از فلسفه اخلاق، بخش‌هایی از فلسفه دین.
ما دیر یا زود به حکم انسان بودن به اینها نیاز داریم.


سوم،‌ روانشناسی: یک بخش عظیمی از دستاوردهای روانشناسان را همه باید به‌صورت آماتوری بدانیم.

"مصطفی ملکیان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۳
محمد نصیری