درد جاودانگی
کتاب درد جاودانگی -میگل د. اونامونو
ترجمه بهاالدین خرمشاهی
گزیده ای از کتاب:
اگر کسی مدعی باشد که برای دلش می نویسد یا نقاشی می کند یا مجسمه می سازد یا آواز میخواند و آنگاه هنرش را به دیگران ارایه کند ،واسم و امضایش را در پای اثرش بگذارد بی شک دروغ می گوید . چرا که دست کم میخواهد ردپایی ازخود بگذارد که پس از مرگش باقی بماند .اگر نویسنده کتاب" سیره مسیح" ناشناس است ازاین است که درپیِ جاودانگی روح بوده است و پروای نام و نشان نداشته است. هر ادیب و نویسنده ای که مدعی باشد از شهرت بیزار است ، شیادی دروغزن است .بوکاتچو می گوید دانته ، یعنی همان کسی که سی و سه قطعه بلند و شیوا در ذم جاه و جلال دنیوی سروده است (برزخ ، قسمت ششم) از نام و آوازه خود خرسند بوده و حتی گاهی بیشتر از آنچه در خور شأنش باشد بدان مباهات میکرده است . سوزانترین تمنای دوزخ نشینان دانته این است که کاش زمینیان خاطره شان را از یاد نبرند و از آنان سخن بگویند ، و این بزرگترین تسلی است که ظلمات دوزخِ دانته را بدل به روشنایی می کند . و دانته خود اذعان کرد که هدفش در دفاع از سلطنت ، صرفا خدمت به دیگران نبود ، بلکه می خواست برای خود کسب وجهه و افتخار بیشتری بکند . در باب سلطنت ، آیا همین کافی نیست ؟حتی آن قدیس که وارسته ترین مردم از قید جهان گذران بود ، همان راه نشین فروتن آسیزی ، به گفته صاحب کتاب داستان سه همدم گفته است :«خواهید دید که چگونه همه جهانیان مرا ستایش خواهند کرد! »
......
یکی از نکته بینان که "سولون" را در حال ندبه بر مرگ پسرش دیده بود گفت: «چرا میگریی در حالی که میدانی با گریهات مرده بر نمیگردد؟» مرد حکیم در پاسخش گفت: «درست به همین جهت میگریم، به همین جهت که عبث است.»
مسلم است که گریستن فایدهای دارد، حتی اگر منحصر به تسکین آلام آدمی باشد، ولی عمق و احساسی که در پاسخ سولون به آن فضول نکتهگیر نهفته است، آشکار است. من معتقدم که اگر همه با هم در کوی و برزن، نقاب از چهرهی غمهایمان برگیریم، گره از کار فروبستهمان گشوده خواهد شد، خواهیم دید که غمی مشترک و یگانه داریم، و چون همه با هم بنالیم و شیون به آسمان برسانیم و خدا را بخوانیم، خدا اگر چه نباید ندبهمان را بشنود، خواهد شنید.
بزرگترین تقدس و حرمت معابد در این است که انسانها یکصدا در آنجا به شیون بر میخیزند. زاری همگانی که از حلقوم انبوهی خلق، خلقی که از سرنوشت خود در شکنجند بر آید، کمارجتر از فلسفه نیست. درمان درد کافی نیست، باید گریستن از درد را بیاموزیم، آری باید گریستن بیاموزیم! شاید اوج فرزانگی در همین باشد. اگر باور نداری از سولون بپرس.
ابدیت، ابدیت! والاترین آرزوی بشر: عطش ابدیت، همان چیزی است که آدمیان عشق مینامند، و هر کس که دیگری را دوست دارد میخواهد خود را در او ابدی کند. آنچه ابدی نباشد، راستین نیست.
بررسی سبک کتاب و نویسنده:
لُبِ کلامِ انامونو چیست؟
بزرگترین دردى که هر انسانى در زندگى دارد، «درد جاودانگى دوستى» است، ولى منطق آن را ارضا نمیکند. انامونو، براى جاودانگى دوستى انسان شواهدى مىآورد. از جمله اینکه او دقیقترین فیلسوفان غرب از جمله کانت و اسپینوزا[و نیچه با نظریه بازگشت ابدی] را، مثال مىآورد که اینها، از لحاظ فلسفى، معروفند که بسیار دقیقند، یعنی هیچ خطاى فلسفى و منطقى نیست مگر اینکه آنها کشف کردهاند. اونامونو مىگوید انسانهایى که به شدت عقلگرا هستند و به شدت منطقى، در عین حال در بحث از خُلود نفس ادلّهاى مى آورند.او بعد این سؤال را مطرح مى کند، آیا انسانى که آن همه دقیق النظر است، ضعف این استدلالها را نمى فهمد؟ او بعد جواب مى دهد که مىفهمد ولى آن استدلالهاى دقیق در محصول و نتیجه با خواسته هاى قلبى انسان هیچ ربط و نسبتى نداشت اما این دسته استدلال ها میخواهند چیزی را اثبات کنند که انسان شدیداً خواستار آن است و به همین دلیل قادر به دیدن ضعف های خود نیستند یا بروز نمیدهند(به نقل از تاریخ فلسفه غرب، مصطفی ملکیان، مجلد چهارم).
رنج: اگر معتقد به رنجوری دائمی انسان هستید این کتاب نِکات، جملات قصار و در کل اندیشههای جالب و قابل تاملی در کیفیت رنج انسان ها ارائه می دهد. حتی ایشان به تقدیس رنج هم معتقد هستند که اندیشهای در مسیحیت نخستین است. این اندیشه، به وضوح در آثار داستایفسکی دیده میشود
تمنّا: می توان نظریهاش را، اصطلاحاً، «آرزو اندیشی» نامید. ایشان معتقد است باید ما جاودانه باشیم زیرا چنین آرزو میکنیم و در این التماس می سوزیم و آرزو داریم که خدای خالق هستی باشد.
بررسی نگرش و سبک نویسنده:
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.