اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

من ترجمه تمام آه هایی که در این برهوت محبت و معرفت سال ها کنارم کشیدی اینجا برایت به زبان هستی نوشته ام.

من حزن سوزناک آه هایی که به سوی اطرافیان حواله کردی به گوش قاصدک های مسافری که به آنسوی پرچین های زمان می روند سپرده ام تا خواب خفتگان زمانه را آشفته تر سازد.

ارتعاش آه های پی در پی که به گوشم باتمام وجودم رساندی به مرغان نغمه خوان که گاهی برشاخسار حیاط نغمه خوانی می کنند سپرده ام تا نت های آنرا  به دست نوازندگان چیره دست و  اهل دل برساند و با نواختن آن دل های گردگرفته را صیقلی دهند.

شلیک کشنده آه هایی که با شدت و حدت به سویم فرستادی به گوش باد سپرده ام تا به گوش تک  تک عدالت خواهان جهان برساند تا مسئولیت سنگینی که به آنها حواله شده است از آن غافل نشوند و کاری بکنند.

صدای آه هایی که هر روز در کنارم کشیدی در کنار شب بوهای حیاط چال کرده ام تا گلی شوند و زیبایی و عطر آن جان هشیاران عالم را تسلی بخشند و با دیدنش آهی از سرشوق بکشند.

ریزش آه هایی که ذرات آن در هوای اتاق پراکنده کردی به ابرهای آسمان بالای سرمان فرستادم تا بر دشت های خشک و بی آب ببارد و زمین را سبز و لطیف نماید تا تمامی ناظران سبزه زاران آهی سرمستانه بکشند.

تلاطم جسم و روحت برای تراوش آه را در چکامه ای به روح القدس حواله کرده ا م تا به دست یگانه صاحب آه برساند که گفته است من در دل های شکسته جای دارم تا بر این صاحب آه نظری نماید شاید گره هایش گشوده شود.

هر آهی که بسویم روانه کردی به ققنوس سپرده ام تا به دست تمامی نویسندگان آگاه و دردمند زمانه برساند تا از خاکستر نوشته های پیشین ققنوس های دیگری سربرآورند و ما را از مکافات هستی که در آن با جهالت یا فقر آگاهی دست و پا می زنیم برهانند.

پس ای آه هایی که بسویم روانه شدید گوش و دل این مدعی از سنگ و گل نیست تحمل سنگینی این آه ها را ندارم مجبورم آنها را به هستی و قاصدک ها حواله کنم. اگر هرآهی برایت ده ها پیام داشته باشد مطمئن باش برایم پیام بیشتری دارد.آه تنها زبانی است که تمامی کلمات و معانی سنگین هستی را درخود جای می دهد.

گاهی می گویم کاش من اینجا و در این گوشه هستی نبودم و این آه های سوزناک را نمی شنیدم چون کاری از دستم بر نمی آید.بخدا تقصیر من نیست که مسئولیت سنگین بر پشت ما محول شده است و ما هم در سهم کوچک خویش در قبول آن شانه خالی نکردیم.

آسمان بار امانت نتوانست کشید           قرعه کار به نام من دیوانه زدند.(حافظ) 

روزنوشت ها(1400/8/25)

تقدیم به یک دوست باصفا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۰ ، ۱۰:۴۷
محمد نصیری