کمیماگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند.
(ویلیام گاس)
واژه ها آمده اند تا هستی را معنا کنند و برای درک هستی آن را به زبان بشر ترجمه کنند بشر با شیوه های مختلف دائما در حال تفسیر هستی به صورت واقعی و یا انتزاعی به زبان قابل درک خویش بوده و هست به زبان شعر ، الهیات ، فلسفه و زبان علم و روزمره. هر کدام از این موضوعات طیف های معنایی مخلتفی دارند و بشر سعی دارد با تبدیل نمادها به زبان واژه ها هستی را معنا کند و یا اینکه جهان را با واژه ها مدل سازی ذهنی کند. در این میان واژه های زیادی خلق شده اند واژه هایی که بار معنایی متفاوتی را به ذهن متبادر می سازند هزاران واژه ابداعی کاربرد های متفاوتی در شاخه های مختلفی به فراخور نیاز بشر دارند ولی در این بین واژه هایی هستند که برخی از آنها کابرد ابزاری دارند تا نیازهای بشر را مرتفع سازند و برخی کابردی فراتر از نیازهای ابزاری دارند و عمق معنایی بیشتری دارند و سنگین هستند و مثل خوشه ای سایر واژه های هستی در زیر آن قرار می گیرند. این واژه ها تعیین کننده هستند و بیشترین تفسیرها، تعبیرها و مباحثات را به خود روا داشته اند و به نوعی رشد و تعالی معنادار بشر در حوزه آگاهی مدیون آنهاست و می توان گفت بدون این واژه ها هستی و تناقضات آن چندان گره گشایی نمی شد و هستی تفسیر و ترجمه نمی شد. کفه این واژه های بر سایه واژه ها بیشتر سنگینی می نماید و تفسیر معنایی درست آنها هست که در سرنوشت بشر و آرامش او تعیین کننده هستند و کشمکش ها و انقبضات و انبساطات روحی و روانی بشر ییشتر در اقلیم این طیف واژه ها اتفاق می افتد. این واژه ها یا منفردند یا دوگانه اند که یکی مثبت هست و دیگری منفی یا متضاد.
پدیده های فراتر از درک عقلی شکل استعاره و مجاز به خود گرفته اند و به نوعی استعاره های هستی شناختی اند که بدون این استعارها ، صورتبندی و معناکردن هستی و جهان ماوراء مشکل تر می نمود و در مقابل آن پدیده های ملموس شکل واقعی تر دارند و شاید چندان مشکلی در تفسیر هستی ندارند.
هر کسی به فراخور نیاز خویش و یا میزان بلوغ فکری و معرفتی اش کلیدواژه های هستی در وجوداش تجلی یافته است و بنا به درجه معرفتی و الویت های فردی عمق و بعد این کلید واژه ها در وجود او صورت بندی شده اند.
هر چند آنچه را که در عمق فکر و احساس درونی بشر در جریان دارد بصورت کامل در واژه ها جاری و تبلور نمی یابند و این بدلیل تنگنای زبانی بشر هست که هنوز شاید به تکامل آنچنانی نرسیده است و با رشد بیشتر آگاهی بشر در آینده شاید لایه های معنایی هستی رمزگشایی خواهد شد. و اغراق نخواهد بود اگر بگوییم بدلیل نامتناهی بود وجود آدمی هست که واژه ها قادر به تصویر کشیدن عمق برداشت های آدمی نیستند و می توان از آنها به راز درونی یاد کرد و بقول ویتکنشتاین باید گفت "آنچه درباره اش چیزی نتوان گفت باید خاموشانه از کنارش گذشت"(رساله فلسفی منطقی).
به هر روی مهم این هست که این کلید واژه ها هستند که هستی بر مدار آنها می چرخد و بیشترین اضطراب ها و تلاطمات درونی و اتفاقات روحی و روانی بشر از آنها برمی خیزد و نحوه تفسیر آن هاست که معنای هستی، رشد و آگاهی برتر از آنجا جاری می شود.واژه هایی مثل:
خدا،ایمان،عقل و عشق ، آگاهی،شهود؛ دانایی،خوشبختی، خیر و شر ، جبر و اختیار، روح،اخلاق،زیبایی،آزادی، حقیقت،جاودانگی،تنهایی،مرگ،زمان، نور و تاریکی، معنای زندگی، پوچی،نفس،شیطان،تکامل،علت و معلول،وجود،گناه،بهشت و جهنم(آخرت)،،عدالت،شک و یقین، صورت و معنی،تضاد هستی، علم یا ثروت،جنگ و صلح،رنج و درد ،تسلیم،صبر،بخشش...
قبل از ترک این دنیا باید تکلیف خویش را با این کلید واژه های هستی مشخص کنیم.
(روزنوشت ها)