اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

۴۰ مطلب با موضوع «معرفی کتاب» ثبت شده است

سقراط: من تنها یک چیز می دانم، اینکه هیچ نمی دانم.

 

عده ای فکر کردند سقراط آنها را به سخره گرفته است. عده ای دیگر او را دیوانه می پنداشتند؛ اما عده معدودی به این گفته سقراط فکر کردند و آنقدر درگیر اولین پارادوکس فلسفی تاریخ شدند که نتواستند آنرا حل کنند. این جمله درون خود پارادوکس دارد که پیچیدگی‌های جملات خود ارجاعی را نمایان می‌کند.همچنین، به یکی از بینش‌های بسیار مهم از زبان یکی از بنیان‌گذاران فلسفه غربی اشاره می‌کند: «باید هر آنچه را که فکر می‌کنید می‌دانید، زیر سؤال ببرید.» در واقع، هرچه عمیق‌تر نگاه کنید، پارادوکس‌های بیشتری در اطراف خود خواهید دید.

اول اینکه مقصود سقراط از بیان این جمله این نیست که بگوید من نمی‌دانم. چون اگر چنین بود صرفا می‌گفت «من هیچ چیزی نمی‌دانم». نه این که بر آگاهی خودش بر ندانستن تاکید کند.می‌گویند فلسفه، فهمیدن چیزهایی است که در حالت عادی قرار نیست بفهمیم. فلسفیدن، نوعی روش تفکر است. تفکری که از همین جمله کلیدی «من می‌دانم که نمی‌دانم» آغاز می‌شود. آغاز راه فلسفه در این است که متوجه شوی چه چیز‌هایی را نمی‌دانی.

 

دوم اینکه که دانستن و دانایی مراتبی دارد ندانستن و نادانی هم مراتبی دارد. این که هر کسی از حمام بپرد بیرون و بگوید من هیچ نمی دانم فرق می کند با کسی که در موضوعات مختلف به درجاتی از آگاهی و دانایی رسیده است و بر نادانی خویش عمیقا معترف هست.کسی که در شناخت جهان و خود به حداقلی از آگاهی و پاسخ به سوالات بزرگ نائل آمده است و سوال های بیشتری را به سوال های کلاسیک جهان افزوده است. روشن هست که این نادانی اهمیت و ارزش اش بیشتر از آن فرد قبلی هست و این نادانی عمق اش بیشتر از نادانی سطحی است و بدیهی است چرا که این در اقیانوسی از آگاهی غوطه ور است تا فردی که هنوز فراوان اقلیم های کشف نشده ای دارد و هنوز دامن تر نکرده است تا ادعای سخیفی کند که من هیچ نمی دانم. وقتی در اقیانوس دانسته های بیشتری غواصی می کنیم و مروارید های بیشتری صید می کنیم سهم من در نادانی بیشتر از کسی هست که هنوز به ساحل اقیانوس هستی قدم نگذاشته است چون بر من نادانی های بیشتر هم مکشوف شده است که از آنها هم باید پرده برداری کنم.

#روزنوشت ها

لینک زیر حاوی نکاتی خوبی است درباره ندانستن هست: ویکی پدیا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۳۵
محمد نصیری

سوال: ما چه نیازی به خواندن کتاب های عرفانی داریم.

 

این کتاب ابر باران‌زایی است برای هر آن‌کس که جان او چونان کویری تشنه است. نویسندۀ ناشناس آن آموزگاری استثنایی است. او، صفحه به صفحه، صبورانه توضیح می‌دهد که نیایش مراقبه‌گرانه چیست و چگونه می‌تواند به هر گونه عطش روحی پایان دهد. او از طریق تمرینات روحیِ عملی، که آن‌ها را “ابر ندانستن” و “ابر فراموشی” می‌خواند.انگار دانسته ها و داشته های خویش را در دریای عدم غرق نکرده باشی درهای معرفت به روی آدمی باز نمی شود.وجه تسمیه عنوان این کتاب هم موید این نکته هست.

 

چیزهایی زیادی هست که نباید بدانیم ولی می دانیم اما چیزهایی زیادی هست که باید بدانیم ولی نمی داینم.

ابرفراموشی یعنی رهایی از دانستگی و دانسته های خود و ابرنادانی آنچه درباره خدا می دانستیم ولی نمی دانیم.

چه بسیار فراخوانده شدگان به خانه خدا و چه اند کند راه یافتگان به خانه او(مسیح)

 

لینک صوتی نقد و بررسی کتاب توسط مصطفی ملیکان 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۱ ، ۱۷:۰۰
محمد نصیری

خلاصه کتاب فرضیه خوشبختی (The Happiness Hypothesis)

یافتن حقیقت مدرن در خرد باستان

جاناتان هایت در کتاب فرضیه خوشبختی به ما نشان می‌دهد که چرا بعضی‌ها معنای خوشبختی را پیدا می‌کنند و بعضی‌ها نه. کتاب فرضیه‌ خوشبختی دید ما را نسبت به خوشبختی وسیع‌تر و‌ عمیق‌تر می‌کند. چیزی که این کتاب را از کتاب‌های روانشناسی عامه‌پسند با موضوع خوشبختی متمایز می‌کند، نویسنده آن آقای جاناتان هایت است. 

چرا کتاب فرضیه خوشبختی بخوانیم؟

خوشبختی چیه؟ از کجا می‌آد؟ چطور می‌شه به خوشبختی رسید؟ چطور می‌شه خوشبخت شد؟ در طول تاریخ همه واقعا درباره‌ی خوشبختی حرف زدند. اما راهکارهایی که ارائه شده، واقعا قابل پیاده‌سازی هستند؟ اصلاً خوشبختی می‌تواند هدف مناسبی باشد؟ جاناتان هایت نویسنده‌ کتاب فرضیه خوشبختی به دنبال جواب همین سوال‌ها است. 

درباره کتاب فرضیه خوشبختی

کمک به آدم‌ها برای پیداکردن شادی و معنا دقیقا هدف یک شاخه‌ نوظهور از روان‌شناسی مثبت‌گراست. اتفاقا جاناتان هایت هم در این شاخه فعالیت می‌کند؛ بنابراین این کتاب درباره‌ خاستگاه روان‌شناسی مثبت‌گرا در خرد کهن و کاربردهای امروزی این نوع روان‌شناسی است. نویسنده درباره‌ تحقیقات آن دسته از دانشمندان صحبت می‌کند که خودشان را به عنوان روان‌شناس مثبت‌گرا قبول ندارند. جاناتان هایت ۱۰ نظریه‌ی کهن و تنوع عظیمی از یافته‌های تحقیق مدرن را بیرون کشیده است و بررسی می‌کند‌. هدف نویسنده این بوده است در حد توان بهترین داستان درباره‌ عوامل شکوفایی انسان و موانع خوب زیستن را که خودمان می‌سازیم، بررسی کند.

 

جاناتان هایت:

من روان‌شناس اجتماعی هستم. آزمایش‌هایی انجام می‌دهم و تلاش می‌کنم گوشه‌ای از زندگی انسان را کشف کنم؛ گوشۀ مدنظرم هم اخلاقیات و احساسات اخلاقی است. استاد دانشگاه هم هستم؛ در دانشگاه ویرجینیا روان‌شناسی مقدماتی تدریس می‌کنم. طی تدریس سعی می‌کنم کل مبحث‌های روان‌شناسی را در بیست‌وچهار درس کلاسی توضیح دهم. مجبورم هزاران یافتۀ تحقیقاتی را دربارۀ هر چیز، از ساختار شبکیۀ چشم گرفته تا کارکرد عشق، ارائه کنم. بعد هم باید امیدوار باشم دانشجویانم همه را بفهمند و یادشان بماند. وقتی در اولین سال تدریس با این چالش دست و پنجه نرم می‌کردم، متوجه شدم بعضی نظریه‌ها دائم در مباحث درسی تکرار می‌شوند. همینطور فهمیدم اغلب این نظریه‌ها را متفکران گذشته به‌روشنی و شیوایی بیان کرده‌اند. یکی از این نظریه‌ها می‌گوید هیجان‌های ما واکنش‌هایمان به اتفاق‌ها و بعضی از بیماری‌های روانی هستند. این هیجان‌ها را فیلترهای ذهنی‌ای به وجود می‌آورند که از پشتشان به دنیا نگاه می‌کنیم. من برای خلاصه کردن این نظریه نتوانستم بیانی بهتر از گفتۀ شکسپیر پیدا کنم: «چیزی به نام خوب یا بد وجود ندارد. تفکر این تقسیم‌بندی را ایجاد می‌کند.» کم کم از این نقل‌قول‌ها استفاده کردم تا به دانشجوهایم کمک کنم نظریه‌های بزرگ روان‌شناسی را به خاطر بسپارند. در همین حین، خودم هم کم کم شگفت‌زده شدم که چقدر چنین نظریه‌هایی وجود داشته‌اند.

برای درک این موضوع بسیاری از آثار خرد کهن را مطالعه کردم. بیشتر آنها هم به ۳ خاستگاه بزرگ تفکر کلاسیک جهان تعلق داشتند: هندوستان (مثل اوپانیشاد،بهاگاواد گیتا و گفته‌های بودا)، چین (گزیده‌های ادبی کنفسیوس، کتاب تائو ت چینگ، نوشته‌های منگ تسو و فیلسوفان دیگر) و فرهنگ‌های مدیترانه‌ای (عهد عتیق و عهد جدید، فلسفۀ یونان و روم و قرآن). همین‌طور آثار متنوع دیگری از فلسفه و ادبیات مطالعه کردم که مربوط به پانصد سال اخیر بودند. به محض پیدا کردن یک ادعای روانشناسی، آن را یادداشت می‌کردم؛ از بیانیه‌ای در مورد طبیعت انسان گرفته تا کارکرد مغز یا قلب.

هر وقت هم نظریه‌ای پیدا کرده‌ام که در زمان‌ها و مکان‌های مختلف بیان شده بود، به چشم یک نظریۀ برتر احتمالی به آن نگاه کرده‌ام. در این بین، به‌جای تهیۀ فهرستی قاعده‌مند از ۱۰ نظریۀ روان‌شناسی انسانی فراگیر در همۀ دوره‌ها، به این نتیجه رسیدم که پیوستگی بسیار مهم‌تر از تناوب است. می‌خواستم دربارۀ مجموعه‌ای ازنظریه‌ها بنویسم که با هم سازگارند، بر اساس هم ساخته شده‌اند و یک داستان را نقل می‌کنند: دربارۀ اینکه چطور نوع بشر می‌تواند در زندگی‌اش شادی و معنا را بیابد.

کمک به آدم‌ها برای یافتن شادی و معنا دقیقا هدف شاخه‌ای نوظهور از روان‌شناسی مثبت‌گراست. اتفاقا من هم در همان شاخه فعالیت می‌کنم؛ بنابراین این کتاب به نوعی دربارۀ خاستگاه روان‌شناسی مثبت‌گرا در خرد کهن و کاربردهای امروزی این نوع روان‌شناسی است. از قضا دربارۀ تحقیقات آن دسته از دانشمندان صحبت می‌کنم که خودشان را به عنوان روان‌شناس مثبت‌گرا قبول نداشته‌اند. به‌هرحال ۱۰ نظریۀ کهن و تنوع عظیمی از یافته‌های تحقیق مدرن را بیرون کشیده‌ام. هدفم این بود که در حد توان بهترین داستان را دربارۀ عوامل شکوفایی انسان و آن دسته از موانع خوب زیستن که سر راه خودمان قرار می‌دهیم، تعریف کنم.

خلاصه کتاب را در پادکست رادیو راه و بی پلاس می توانید اینجا بشنوید:

لینک صوتی رادیو راه مجتبی شکوری

لینک صوتی بی پلاس

مطالعه بیشتر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۱ ، ۱۹:۴۶
محمد نصیری

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود          ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
(حافظ)



این کتاب از مجموعه کتاب های شهودی که به نوعی خاستگاه عرفان چینی و دائوئیسم هم است کتابی حکیمانه به غایت زیبا و دلنشین حاوی نکات اخلاقی فرزانگان و تدبیر ملوکانه که به نوعی می خواهد ما را از این حصارها و زنجیرهای ذهنی رها سازد ایستگاه آخری که هر انسانی یک روزی بدان خواهد رسید.شاید بخش هایی از این کتاب پارادوکسیکال باشد به هر روی درونمایه اصلی آن رهایی از وابستگی هاست.


تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی/ یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی
حافظ

"تائو" مبدأ و جوهر نهانى جهان را نوعى ظلمت و بى شکلى مى داند که توصیفش از آن به قدرى به "عدم" نزدیک است که سخت بتوان آن را منطبق بر مفهوم رایج "خدا" دانست.
بر اساس حکمت تائو سالک با رسیدن به این ظلمت و عدم است که به آرامش مى رسد: با رها کردن اندیشیدن و همۀ دانش هایش، با واگذاشتن "ذهن" و رسیدن به "بى ذهنى" و یکسره متحد شدن با "عین". تائو مى گوید همۀ بلایا و رنج ها و تیره بختى هاى بشر، به خاطر همین "ذهنیت" و توهم "تشخص" است، و در صورتى که بشر تشخصش را کنار بگذارد، آرامش طبیعت بر زندگى بشر هم حکمفرما خواهد شد.

تائو که در اصل آیینی چینی بود، پس از ورود بودیسم به چین، با آن ترکیب شد و شاخه ای مهم از بودیسم را ساخت که امروزه شناخته شده ترین شاخۀ بودیسم در دنیای غیربودایی است: ذن بودیسم.


کتاب "تائو ته چینگ" اصلی ترین کتاب آیین تائو است و مجموعه ایست از ۸۱ گفتاورد کوتاه و شعرگونه حول زندگی ای توأم با آرامش درونی و حکومت کردن بدون اعمال قدرت.
اسم کتاب، به معنای "کتاب راه نیکی" است و آن را عموماً به "لائو تسو" حکیم چینی نسبت می دهند که دو هزار و ششصد سال قبل می زیست. معروف است که وقتی لائو تسو از فریب ها و توطئه های سیاستمداران دلزده شد، از شغل خود که کتابدار کتابخانۀ سلطنتی بود، استعفا داد و چین را ترک کرد. در دروازۀ شهر، یکی از نگهبانان از او درخواست کرد به او بگوید که تائو چیست، و لائو تسو این کتاب کوتاه را بر او املا کرد، سپس رفت و کسی دیگر او را ندید.


------
گزیده ای از کتاب:
تائویی که بتوان آن را بر زبان آورد
تائوی جاودان نخواهد بود.
نامی که بتوان آن را ذکر کرد
نامی ماندگار نخواهد بود.
آن چه نمی توان برایش نامی نهاد حقیقت جاوید است.
رها از آرزوها می توان اسرار را درک کرد.
در بند آرزو تنها می توان جلوه ها را دید.
اسرار نهان و جلوه ها عیان
هر دو از یک منبع اند.
این منبع را تاریکی نامیده اند.
تاریکی در تاریکی؛
دروازه ی ورود به دنیای شناخت

------

فرزانه همواره ذهنش را با تائو هماهنگ و یگانه می‌سازد؛
این چیزی است که به او نور می‌بخشد.
تائو غیرقابل درک است.
او چگونه می‌تواند ذهنش را با آن هماهنگ و یگانه سازد؟
با نچسبیدن به هیچ ایده‌ای.
تائو تاریک و بی‌پایان است.
چگونه می‌توان از آن نور گرفت؟
با اجازه دادن به آن تا وارد وجودتان شود.
ازآنجاکه تائو قبل از زمان و فضا وجود داشت،
ماورای هستی و نیستی است.
چگونه این نکته را درک می‌کنم؟
به درون خود می‌نگرم و آن را می‌بینم.
در جستجوی دانش
هرروز چیزی به شما اضافه می‌شود.
در تجربۀ تائو،
هرروز چیزی از شما کم می‌شود
و کمتر و کمتر احتیاج پیدا می‌کنید تا کارها را بازور به انجام برسانید
و درنهایت به بی‌عملی می‌رسید.
هنگامی‌که هیچ نمی‌کنید،
چیزی ناتمام باقی نمی‌ماند.
با اجازه دادن به رخدادها؛ همان‌گونه که رخ می‌دهند
و دخالت نکردن در جریان روی دادنشان،
فرزانگی پدیدار می‌شود.
همه رودها به دریا می‌ریزند، زیرا دریا از آنها فروتر است، فروتنی به دریا قدرت می‌بخشد، اگر می‌خواهید زندگی مردم دیگر را سامان بخشید، فروتر از آنها قرار گیرید.


لینک متن کتاب:

http://taoteching.blogfa.com/category/1


کتاب صوتی فیدیبو

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۱۶
محمد نصیری

همه‌ ما در دوران دبستان آموخته‌ایم که چطور بخوانیم، اما آیا آموخته‌ایم که چطور خوب کتاب بخوانیم؟
مورتیمر آدلر
بعضی از کتاب‌ها را باید چشید. بعضی دیگر را باید بلعید، و بعضی دیگر را باید خواند و جوید و هضم کرد
فرانسیس بیکن

آدلر معتقد است که هدفِ مردم، از خواندنِ مطالب روزمره‌ای که در روزنامه‌ها و رسانه‌هایی از این قبیل می‌خوانند، دریافت اطلاعات است؛ نه آموختن. همچنین معتقد است که: «کتاب خواندن به قصد آموختن، فعالیتی آموختنی است.»

ادلر برای اینکه خواننده‌های کتاب، تفاوتِ انواع خواندن را متوجه شوند، می‌گوید: «خواندنِ هر آن چیزی که به‌راحتی هضم شود، خواندن برای دریافت اطلاعات است و نه برای آموختن.» به این ترتیب، ادلر کتاب خواندن را در چهار سطح دسته‌بندی می‌کند:

سطح اول، خواندن مقدماتی (Elementary Reading)
سطح دوم، خواندن اجمالی (Inspectional Reading)
سطح سوم، خواندن تحلیلی (Analytical Reading)
سطح چهارم، خواندن تلفیقی (Syntopical Reading)

قسمت‌هایی از متن کتاب


مونتنی در مورد دو نوع جهل صحبت می کند: جهل عامیانه که پیش از تحصیل دانش وجود دارد و جهل عالمانه که بعد از کسب دانش گریبانگیر انسان می‌شود. اولی مربوط به کسانی است که اصلا بی‌سوادند و کتاب نمی‌خوانند. دومی جهل کسانی است که کتاب‌های فراوانی را بد خوانده‌اند. اینها به قول الکساندر پوپ «آدم‌های بی‌هوش و فاقد بینشی هستند که مغزهای آنها از کتاب‌هایی که بد خوانده‌اند، انباشته شده است». (صحفه ۳۰)
اگر از کتابی سوالی بپرسید، خود باید به آن پاسخ دهید. از این نظر کتاب مثل طبیعت و دنیاست. وقتی از آن سوالی می‌کنید به اندازه‌ای که خودتان تحلیل و تفکر کنید به شما پاسخ خواهد داد. (چگونه کتاب بخوانیم – صحفه ۳۴)
مهم‌ترین مسئله در خواندن آثار فلسفی کشف سوال یا سوال‌هایی است که آن اثر می‌کوشد به آنها پاسخ گوید. این سوال‌ها ممکن است به طور صریح یا تا حدی به طور ضمنی مطرح شده باشد. در هر دو صورت باید فهمید که این سوال‌ها چه هستند. ( صحفه ۳۵۳)


اگر کتاب‌هایی را که در حد ظرفیت شما هستند و آنها را به خوبی می‌فهمید بخوانید، پیشرفتی نخواهید داشت. باید به کتاب‌هایی دست بزنید که خارج از قدرت شما باشند یا همان طور که قبلا گفتیم بیش از قدرت فهم شما باشند. تنها این گونه کتاب‌ها می‌توانند فکر شما را گسترش بدهند. شما چیزی نخواهید آموخت مگر آنکه دامنه فکرتان را گسترش دهید. ( صحفه ۴۱۳)
 

خلاصه این کتاب را در پادکست بی پلاس می توانید گوش دهید تاکید نویسنده بیشتر بر مطالعه تحلیلی کتاب هاست.


لینک پادکست بی پلاس

 

[ لینک: معرفی کتاب های خوب ]

 

[ لینک: پاراگراف‌هایی از کتاب ها ]

فهرست کتابهای پیشنهادی شما برای سال 1399

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۱
محمد نصیری

نوشتن، هزار و یک فایده دارد. یکی از فواید نوشتن آن است که فرصت خوبی برای نظم بخشیدن و پیراستن اندیشه‌های نویسنده به وجود می‌آورد. با نوشتن می‌توان اندیشید و اندیشه‌های خود را از غربال خود انتقادی گذراند و در ویترین واژه‌ها گذاشت. آن‌ گاه از بیرون، به آن‌ چه در ذهن‌ گذشته نگاه کرد و زشت و زیبای آن را بهتر دریافت. با نوشتن می‌توان یاد داد، یاد گرفت، به خاطر سپرد، حتی از یاد برد و در نهایت این که با نوشتن می‌توان وزن و ارزش سرمایه‌ها یا دل مشغولی‌های فکری و فرهنگی خود را بهتر شناخت. شاید به همین خاطر است که عده‌ای مدعیان عرصه فکر و فرهنگ، از نوشتن طفره می‌روند.

 

شاید بی‌راه نباشد اگر گفته شود آرامش، مشترک‌ترین مقصد و مقصود همه انسان‌های سراسر تاریخ است. آرامش، آرزوی مشترک همه انسان‌ها است، و البته آرزویی دیریاب و دشواریاب و حتی گاه دست‌نیافتنی. هر گام که به آرامش نزدیک‌تر می‌شویم، او از ما دورتر می‌شود و هر چه بیشتر در پی‌اش می‌دویم سرگردان‌تر می‌شویم. نهاد ناآرام انسان، در جست‌وجوی کیمیای آرامش، هزار راه رفته است و هزار راهِ نرفته در پیش دارد.

تاریخ رقت‌انگیز زندگی بشر، آینه آوارگی‌ها و سرگشتگی‌های او برای دست یافتن به اکسیر آرامش است. بشر برای به چنگ آوردن این کیمیای ناب، گاه به دامن شعر و موسیقی آویخته و گاه سر به بیابان فلسفه و عرفان گذاشته؛ روزی دل به طوفان عشق سپرده و روزی دیگر خود را در آغوش دین انداخته؛ چندی سر بر بالین اسطوره و افسانه نهاده و چندی در پی آواز حقیقت دویده؛ چندی بر اسب شهوت و قدرت تاخته، و چندی به سراب شهرت و ثروت چشم دوخته است. اما افسوس که هر چه هست سراب است و جز آرامشی کوتاه و گذرا نمی‌بخشد. دریغ از جرعه‌ای آرامش زلال و بی‌زوال که دل بی‌قرار او را تسکین دهد و آتش درون او را فرو بنشاند. نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید.

 مولانا گفته

جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست            طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۳۵
محمد نصیری

آلبرکامو از آن دسته افرادی است که در طول تاریخ به تمام معنا دوست داشتنی است. یکی از کسانی که به جد درباره ارزش زندگی در طول تاریخ کار کرده، آلبرکامو بوده است. کامو معتقد بود که اگر فلسفه تمام سوالات مرتبط با زندگی را پاسخ دهد، اما در مقابل این سوال مهم که "چرا نباید خودکشی کرد" جوابی نداشته باشد، رسالت خود را به انجام نرسانده است.

 

افسانه سیزیف:آلبرکامو


 به نقد مدرنیته و انسان متجدد می پردازد. در واقع، احساس پوچی و شوریده دلی نتیجه فقدان معنا و گسترش نیست انگاری درون جامعه مدرن است. روند تحدد مآبی معاصر افسون زدایی را با خود می آورد و پی دیوارهای پوچی را می ریزد سیزیف ( یا مورسو) شاهد و قربانی تکرار کسل کننده زندگی (ماشینی - مکانیکی) یک نواخت می باشد و در گرداب تا آرامی و عدم شورو شوق کشیده می شود. دلشوره (هایدگر) ، تهوع (سارتر) واز خود بیگانگی (مارکس) حالت های روحی فرد عصر مدرنیته را بیان می کنند.
اگر به متن این اثر بیشتر دقت کنیم متوجه می شویم که کامو مدام به اندیشمندانی چون هایدگر ، یاسپرس ، گیرکه گور، چستوف ، داستایوسکی ، شوپنهاتر و نیچه ارجاع می کند، یعنی او به کسانی که ارزش ها و عقاید مدرن را نقد کردند متوسل می شود زیرا کامو خود را با آنان کم و بیش هم عقیده با «خویشاوند» می داند ...
(از پیش گفتار)
مجازاتی که سیزیف در افسانه یونانی گرفتار آن شد بخاطر گناهی مجبور بود هر روز سنگ را به بالای کوهی ببرد که دوباره به پایین می غلتید، سیزیف نماد کار پوچ و بی معنا بود.این پوچی به خاطر تکرار ابدی یک فعالیت مشخص نیست؛ بلکه به علت بی نتیجه بودن این فعالیت است . هر بار که سنگ به پایین کوه می غلتد ، همه چیز به نقطه ی صفر بازگشته و مانند گذشته است؛ جز اینکه سیزیف، فرسوده تر از قبل است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۰۲
محمد نصیری
گزیده‌هایی از در جستجوی زمان از دست رفته

 در جستجوی زمان از دست رفته -مارسل پروست

گزیده: "همه‌ چیزهای عظیم و مهمی که می‌شناسیم کار عصبی‌هاست. همه‌ی مکتب‌ها را آن‌ها بنیان گذاشته‌اند و همه ‌ی شاهکارها را آن‌ها ساخته‌اند و نه کسان دیگر. بشریت هرگز نخواهد فهمید که چقدر به آن‌ها مدیون است و بخصوص آن‌ها برای ارائه این همه چیز به بشریت چقدر رنج کشیده‌اند. ما از شنیدن موسیقی خوب، از دیدن نقاشی زیبا لذت می‌بریم، اما نمی‌دانیم که برای سازندگان‌شان به چه بهایی تمام شده‌اند، به قیمت چه بیخوابی‌ها، چه گریه‌ها، چه خنده‌های عصبی، چه کهیرها، چه آسم‌ها، چه صرع‌ها، و چه مقدار اضطراب مرگ که از همه آن‌های دیگر بدتر است."

 

رمان 3هزار و هشتصد صفحه ای "در جستجوی زمان از دست رفته" مارسل پروست. نوشتن این شاهکار بزرگ ادبی چهارده سال به طول انجامیده است که ترجمه آن نیز توسط مرحوم سحابی چندین سال به طول انجامیده است به نوعی بزرگترین پروژه نگارش و ترجمه کتاب بوده است.

این کتاب در هفت جلد با عناوین‌ کتاب طرف‌ خانه‌سوان، کتاب در سایه دوشیزگان شکوفا، کتاب طرف گرمانت 1 و 2، کتاب سد و موعموره، کتاب اسیر، کتاب گریخته و کتاب زمان بازیافته تالیف شده است. مارسل پروست در این کتاب با تحلیل روان شناسانه ی شخصیت های داستان بر جذابیت آن بیش از پیش افزوده است. کتاب در جستجوی زمان از دست رفته به همت مهدی سحابی ترجمه و در هفت جلد توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.

کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر سترگ یک انسان بیمار است. اثر نویسنده ای که برخی از تکان دهنده ترین صحنه های کتابش را به بیماری اختصاص داده است؛ که تصویرهایی بسیار سخت و آکنده از درماندگی از بیماران ترسیم می کند؛ که از بیماری ها با زبانی اساطیری اما همچنین فنی سخن می گوید، زبان کسی که خود می داند و از نزدیک حس کرده است که عادت و الفت به بیماری یعنی چه، و شهر عظیم تخیلش را با خلوص و با هزل از چهره های پزشکان، متخصصان خونسرد با حسودی انباشته است که اسنوبی محافل اشرافی آنان را دوره می کند و از ستایش و ارج درخور «اهل علم» برخوردارند. اثر نویسنده ای است که پیوند ناگسستنی بیماری و مرگ را به چشم دیده، و با غایت مهربانی روزی را زیر نظر گرفته است که مرگ در تن بینوای رنجور کسی که دوست می داریم خانه می کند تا او را بکشد، که حضور مرگ را در لحظه ای دیده است که بیماری، تازگی شگرف محدودیت های برگشت ناپذیر را بر زندگی تحمیل می کند؛ آنچنان که مردن خود را نه در لحظه ای که آدم می میرد، بلکه ماهها و گاهی سالها پیش از آن می بینیم، هنگامی که مرگ چون غریبه ای که می رود و می آید و شبی به نظر می رسد که برای همیشه رفته است اما فردایش باز می گردد، با همه کراهتش در خانه مان ماندگار می شود.

مطالعه بیشتر در بوکالا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۵
محمد نصیری

یوهان گوتلیب فیشته در کتاب مقصود انسان، تضادی را در شناخت بشری مطرح می کند و در کتاب به وسیله ی استدلال های خود راه حلی برای این تضاد پیدا می کند.

در علم سعی ما بر این است که هر پدیده ای را تببین علّی کنیم و به این نتیجه برسیم که رخ دادن هر پدیده ای در جهان ضروری است و از عللی پیش از خود به وجود آمده است. اگر بخواهیم این گزاره را تعمیم بدهیم به این موصوع می رسیم که خود رفتار من هم(به عنوان یک انسان) بر اساس عللی بیرونی شکل می گیرد. تضاد در این نقطه شکل می گیرد این نگاه، با احساسی که من از خود دارم در تضاد است. من احساس می کنم که مختارانه می اندیشم و عمل می کنم. اما علم به من چیز دیگری می گوید. در این میان کدام یک را باید پذیرفت احساس خودم یا علمی که در ابتدای متن ذکر شد.

فیشته پاسخ اول را می پذیرد، پاسخی که او را از بند دانش خود می رهاند.

" با این بصیرت، ای میرا آزاد شو، برای همیشه از هراسی که تو را خوار و آزرده ساخته بود رها گرد! دیگر از ضرورتی که تنها در اندیشه ی خودت وجود دارد بر خود ملرز؛ دیگر از له شدن زیر بار چیز هایی فقط فرآورده های ذهن خودت اند مهراس؛ دیگر خود را، ای وجود اندیشا، در رده ی اندیشه هایی که از تو می جوشند جای مده. تا زمانی که توانستی بر این باور باشی که نظامی از چیز ها، بدان گونه که توصیفشان کردی، بیرون از تو، و مستقل از تو وجود دارند، و تو خود ممکن است فقط حلقه ای باشی چنین هراسی بی مایه نبود. اما اکنون که دیدی که تمامی این ها فقط در تو و از طریق تو وجود دارند؛ بی شک تو دیگر از انچه که می دانی توست هراسی به خود راه نخواهی داد. "

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۴۳
محمد نصیری

رساندن بیشترین خیر چگونه فهم ما را از زندگی اخلاقی تغییر می‌دهد

 

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

مترجم کتاب در پیشگفتارش این بیت حافظ را نقل‌قول کرده است و می‌گوید در طریق ما غیر ازین گناهی هست! ضرر نرساندن بخشی از اخلاق است اما کافی نیست فردی اخلاقی است که هم آزار نمی رساند و هم از نیکی و خیررسانی دریغ نمی‌کند.



دیگردوستی مؤثر هم یک ایده است، هم سبکی از زندگی که در حال رایج شدن در سراسر دنیاست. گاهی اوقات می‌پنداریم هیچ قدرتی نداریم، اما این‌طور نیست. حقیقتاً می‌توانیم دنیا را تغییر دهیم، گرچه دنیا دفعتاً در حد مطلوب ما تغییر نخواهد کرد. بر خیری که شخصاً می‌توانید برسانید تمرکز کنید، نه بر مسائلی که باقی می‌مانند یا حلشان دست شما نیست. کاهش دادن رنج، چه در انسان و چه در حیوانات، مطلوب است، حتی اگر ازبین‌بردن برخی رنج‌ها فعلاً ممکن نباشد. سعی کنید با بهره‌گیری از روش‌هایی که در این کتاب معرفی شده است بیشترین خیر ممکن را برسانید، تغییری در دنیا حاصل کنید، و به بقیه‌ی فعالانِ عرصه‌ی دیگردوستی مؤثر بپیوندید. رفتار و ارزش‌های مطلوبِ فعالان جنبش دیگردوستی مؤثر در هماهنگی با یکدیگرند. این هماهنگی سبب شده است زندگی پربارتر و کامیاب‌تری داشته باشند.

آرمین نیاکان مترجم کتاب در این باره می گوید: سعادت امری گروهی و جمعی است و ما باید برای آن دست به تشکیل نهاد بزنیم. در فلسفه دیگردوستی موثر به تمرکز، انصاف و سواد رسانه‌ای برای عمل کردن نیاز داریم. پس ما نیازمند آموزش هستیم. دنیای جدید به قول هانا آرنت دچار ابتذال شر است. چنانکه ما می‌توانیم با تصمیمات کوچک و به ظاهر بی خطر شر تولید کنیم. یکی از دستاوردهای دیگردوستی موثر این است که به آسانی هم می‌شود خیر رسانید. در روانشناسی دیگر دوستی موثر گفته می‌شود که پناه بردن به پیچیدگی، عدم قطعیت باعث شده است که ما بیشترین خیر ممکن را نرسانیم. خَیر دیگردوستِ موثر اما با خیررسانی، روحیه‌ای با نشاط و روانی سالم دارد.


سوزن‌بانان، کودکان را نکشید

تصور کنید قطاری در حال حرکت است و می‌تواند در دو مسیر حرکت کند. مسیر اول، به سوی تعدادی کودک می‌رود که روی ریل ایستاده‌اند و قطعاً برخورد قطار آن‌ها را می‌کشد. مسیر دوم، به سمت اتومبیل لوکس شما می‌رود که روی ریل گیر کرده و نتوانسته‌اید آن‌را حرکت دهید.
شما سوزن‌بان هستید و می‌توانید مسیر قطار را به سمت یکی از این دو مسیر هدایت کنید. شما قطار را به کدام سمت هدایت خواهید کرد؟ کودکان یا اتومبیل لوکس خودتان؟
شما تا به پاسخ خودتان فکر کنید، داستان مختصر این آزمایش ذهنی را بگویم. این آزمایش ذهنی را پیتر سینگر فیلسوف اخلاق استرالیایی، نویسنده کتاب مشهور آزادی حیوانات، و صاحب ایده‌هایی درباره گیاهخواری، آزادی بیان، اخلاق زیستی و شاید از همه مهم‌تر برای بحث ما، صاحب ایده «دیگردوستی مؤثر» طراحی کرده است.
پاسخ‌تان به پرسش سینگر چیست؟ آیا شما قطار را به سمت خودرو لوکس خودتان هدایت می‌کنید و جلوی کشته شدن کودکان را می‌گیرید؟ اکثریت آدم‌ها احتمالاً همین کار را می‌کنند. این پاسخ پی‌آمد مهمی دارد.
ایده پیتر سینگر این است که بسیاری از ما، آن‌ها که توان خرید کالا و خدمات لوکس نظیر خرید ساعت گران‌قیمت، خوردن شام در رستوران بسیار گران، زندگی در خانه‌های اشرافی، سوار شدن بر خودروهای لوکس، استفاده از عینک و لباس برند و ... داریم، در عمل و زندگی روزمره، قطار را به سمت کودکان هدایت می‌کنیم. سینگر حامی ایده استفاده از درآمد مازاد برای نجات کودکان است.
ما در حالی که می‌توانیم هزینه‌ای را که برای بسیاری از کارهای لوکس زندگی‌مان هزینه می‌کنیم، برای نجات کودکان در خطر جهان اختصاص دهیم، از خیر مصارف لوکس خودمان نمی‌گذریم. کودکانی هستند که با چند ده یا چند صد هزار تومان از ابتلای آن‌ها به بیماری‌هایی که یک عمر آن‌ها را می‌آزارد نجات می‌یابند.
این حکایت کم‌وبیش در زندگی بسیاری از ما جاری است.
پیتر سینگر طرفدار استفاده از درآمد مازاد صاحبان این گونه درآمدها برای مقابله با مرگ و سایر خطراتی است که کودکان در خطر را تهدید می‌کند. جلوگیری نکردن از مرگ کودکان در خطر از نظر او با کشتار انسان‌ها تفاوتی ندارد.

استاد فاضلی اینچنین ادامه می‌دهد که: این متن را نوشتم تا هر کدام از ما که درآمد مازاد داریم و از آن می‌توانیم برای نجات کودکی استفاده کنیم، یادمان باشد که شاید سوزن‌بانی هستیم که قطار را به سمت کودکان هدایت می‌کنیم...

لینک دانلود خلاصه کتاب (با مقدمه استاد ملکیان)

 

مطالعه بیشتر درباره این کتاب

....

The Most Good You Can Do: How Effective Altruism Is Changing Ideas About   Living Ethically

Peter Singer

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۴۲
محمد نصیری