اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

ارزش افزوده در زبان مقصد-دستاوردهای ترجمه

زیاد شنیده ایم که در ترجمه بسیاری از لطافت های متن اصلی از دست می رود. در اینجا با مثالهایی از مهمترین ترجمه های ادبی فارسی سعی می کنم بر آنچه که در ترجمه بدست می آید تاکید کنم. 

 

مترجم ادبی بازرگانی است که ادویه ای را از سرزمینی دور می آورد، در این سفر، نمک هفت دریا بر آن چاشنی نشسته، رطوبت انبار کشتی در آن اثر کرده، آفتاب هفت صحرا بر مغز آن تابیده و خلاصه شیره جان نویسنده به هزار شیوه خوش و ناخوش، خواسته و ناخواسته عمل آمده است تا به زبان مقصد برسد...این محصول عجیب را باید با معیار شراب کهنه قضاوت کرد نه شیر تازه!(دکتر ایمان فانی)

 

مطالعه متن کامل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۶:۰۷
محمد نصیری

نام تمام پرنده هایی که در خواب دیده ام
برای تو در این جا نوشته ام
نام تمام آنهایی را که دوست داشته ام
نام تمام آن شعر های خوبی را که خوانده ام
و دستهایی را که فشرده ام
نام تمامی گل ها را
در یک گلدان آبی
برای تو در این جا نوشته ام
وقتی که می گذری از این جا
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در این جا نوشته
 

-----

خطاب به پروانه ها-رضا براهنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۷:۴۱
محمد نصیری

چگونه درباره کتاب‌هایی که نخوانده‌ایم حرف بزنیم؟

پی‌یر بایار 

هدف این اثر مدح کتاب‌نخواندن یا آموزش راهکارهای تظاهر به مطالعه نیست؛ هرچند در عمل می‌تواند به این کار نیز بیاید. 

در فضایی که کتاب‌خوانی یک فضیلت بی‌چون‌و‌چرا محسوب می‌شود، سخن گفتن از شیوه‌های «کتاب‌نخوانی» ساده نیست. اما هدف این اثر، مدح کتاب نخواندن یا آموزش راهکارهای تظاهر به مطالعه نیست. بلکه هدف پی‌یر بایار، ارائۀ روایتی پست‌مدرن از کتاب‌خوانی است. این روایت می‌گوید تعریف «کتاب‌خوانی» به‌عنوان «مطالعۀ کامل و دقیق یک اثر و فهم منظور نویسنده» در اغلب موارد نه‌تنها مفید نیست، بلکه امکان‌پذیر هم نیست. کتاب‌هایی که نمی‌شناسید، تورق کرده‌اید، درباره‌شان شنیده‌اید یا حتی فراموش کرده‌اید نیز می‌توانند در زمرۀ آثاری باشند که بر زندگی شما و فهمتان از دنیای پیرامون اثر گذاشته‌اند.هر مؤلفی، درست پس از نگارش کتاب خود، می‌میرد تا هر کتاب‌خوانی، فراخور احوالات شخصی خود، برداشتی خاص از اثر او داشته باشد و، با این برداشت، نیمه‌جانِ دوباره‌ای به اثر و مؤلف آن ببخشد.

 

عصر انفجار اطلاعات

در روزگار عجیب و غریبى زندگى مى کنیم. سالانه نزدیک به دو میلیون و دویست هزار عنوان جدید کتاب در سراسر جهان چاپ مى شود، و این غیر از کتاب هایى است که تجدید چاپ مى شود، و تازه کتاب، آهسته ترین رسانه ى جهان امروز است. تلویزیون ها و اینترنت، که دیگر منحصر به سایت هاى بسته نیست، اطلاعات را با سرعت دیوانه وارى به سراسر جهان مخابره مى کنند. هر قطعه اطلاعات همچون شهابى است که لحظه اى مى سوزد و بى درنگ خاموش مى شود و جاى خود را به ده ها میلیون شهاب دیگر مى دهد که به همین ترتیب، بیش از کسرى از ثانیه عمر نمى کنند.

مى گویند ما در عصر انفجار اطلاعات زندگى مى کنیم و پس از انفجار اطلاعات دوره ى رکود اطلاعات فرا مى رسد، دوره اى که از فرط بارش اطلاعاتى، افراد نسبت به اطلاعات بى تفاوت مى شوند و - شاید براى گریز از جنون - دیگر پیگیر اطلاعات جدید نخواهند بود. دوره اى که سکوت آرزوى انسان ها مى شود، در میان هیاهوى سرگیجه آورى که دیگر معنایى ندارد. 

ما در آستانه ى چنین دوره اى زیست مى کنیم و برای یافتن نشانه های فرارسیدنش، نیازی به دقت و ریزبینی نیست، بلکه آشکارا مقدماتش را در زندگی هرروزه ى خود شاهدیم و باید خود را براى زیستن در این جهان جدید آماده کنیم. چگونه؟ نمى دانم، اما گمان مى کنم این کتاب مثال خوبى از آن چه باید باشیم ارائه مى دهد، حتى اگر راه حل هاى این کتاب را نپسندیم، باز مقدمه ى خوبى است براى ایجاد این دغدغه در ذهنمان و جستجو به دنبال بدیل هایى بهتر. 

چرا نباید بخواهم کتاب بخوانم؟

براى یک کتابخوان این بزرگ ترین سؤال است، و همین باعث مى شود عنوان کتاب را اهانتى به خود تلقى کند. در حقیقت مؤلف هم نمى کوشد در این باره کمکى کند و با توضیحات فصل اول وضع را بدتر مى کند. انگار مسئله ى اصلى مؤلف آن است که چطور مى توانیم جلوى دیگران اظهار فضل کنیم، بى آن که کتابى خوانده باشیم، و پیداست که این هم مسئله ای غیراخلاقى است و هم بى اندازه سخیف و ناچیز.

مسئله ى مهم تر آن است که در دنیاى آشفته و آشوبناک اطلاعات، چطور خود را از جنون غرق شدن در اطلاعات نجات دهیم، بى آن که به کل دست از دانستن بکشیم. آیا در دوران پسا اطلاعات، دوران رکود اطلاعات، دورانى که به ناچار باید از غرقاب اطلاعات فاصله گرفت، مى توان به گونه اى خود را از مهلکه ى جاهلیت ثانى برکنار داشت؟ مى توان مبتلا به سطحى اندیشى و رکود فکرى نشد؟ و سخنان مؤلف با این مسئله سازگارتر است، تا مسئله ى کم ارزشى که خود طرح مى کند. 

بگذارید مثالى بزنم. شاید مثال اشتباه باشد، اما منظور را مى رساند. فرض کنید من مى خواهم سخنان ویتگنشتاین را بفهمم و قصد دارم با خواندن شرح هاى نویسندگان دیگر شروع کرده، به کتاب هاى ویتگنشتاین برسم. پس در این جا نخست نیاز است ده کتاب در شرح ویتگنشتاین بخوانم تا بتوانم کتاب هاى خود ویتگنشتاین را بخوانم. اما در این میان متوجه مى شوم که ویتگنشتاین حرف هاى خودش را بر راسل بنا کرده. پس باید نخست راسل را بفهمم. و در این راه، براى رسیدن به کتاب هاى خود راسل، نخست مى خواهم چند کتاب در شرح و تبیین راسل بخوانم. اما در مى یابم که راسل از فرگه الهام گرفته و فرگه هم از کانت و کانت حدّ جامعی است بین هیوم و لایب نیتس. از طرفی هیوم از بارکلى تبعیت کرده، و از طرف دیگر لایب نیتس تا حدّی از اسپینوزا، و این هر دو شاخه در نهایت بر سنت دکارتى، و دکارت هم بر سنت مدرسى ها سخنان خود را بنا کرده اند. اما کار به همین جا پایان نمى یابد، چون مدرسى ها پیرو آکویناس هستند، و آکویناس از طریق ابن سینا و ابن رشد و موسی بن میمون، از ارسطو بهره گرفته، و فلسفه ى ارسطو جواب فلسفه ى افلاطون است، و افلاطون نیز تا حدى بر فیثاغورسیان ابتنا دارد. 

و این تنها یک رشته از علم بود. 
مى بینید که اگر من بخواهم حقیقتاً کتب تمام این افراد را بخوانم و بفهمم، نیاز به سال ها وقت دارم، تازه اگر در میان راه نبرم و جا نزنم. طبیعى است که این رشته، همچون ریشه هاى درخت پیوسته از هر سو گسترده مى شود، و اگر بخواهم عمق همه چیز را بدانم، هرگز عمق هیچ چیز را نخواهم دانست.

چه باید کرد؟

مؤلف راهى پیشنهاد مى کند، که خالى از نقص و نقد نیست، اما براى شروع تفکر در این باره بد نیست. وى مى گوید: به جاى عمق در یک کتاب، به جاى رفتن تا نهایت عمق، به رابطه ى بین کتاب ها بپردازید. اگر به جاى "کتاب" بگذاریم "نظریات" یا "اطلاعات" مى توانیم سخن او را گسترش دهیم، و بگوییم: وقتى تنها یک برگ داشته باشیم، مطالعه ى ریزبینانه ى برگ شناخت خوبى از برگ به ما مى دهد، اما وقتى این برگ در میان هزاران برگ یک درخت قرار گرفت، مطالعه ى ریزبینانه ى تک تک برگ ها نه تنها هیچ شناختى از درخت به ما نخواهد داد، بلکه حتى همان برگ منفرد را هم به درستى درک نخواهیم کرد. و وقتى کار به جنگلى انبوه رسید، مطالعه ى برگ ها، در بهترین حالت مطلقاً بى ثمر است، و در

بدترین حالت به جنون ختم خواهد شد. 
راه مطالعه ى مجموعه هاى بزرگ، همچون جنگلى از بى شمار برگ، آن است که از آن به قدر کافى دور شده، طرح و نقشه ى کلى جنگل را بشناسیم، و جز از این طریق به هیچ شناختى نخواهیم رسید.

 

آیا این استدلال درست است؟

من به تمامى تأییدش نمى کنم، چون همان طور که برخى در ریویوهاى خود نوشته بودند، بحث "لذت" از یک کتاب در این جا مغفول مانده است. اما آن چه که درباره اش با کتاب توافق دارم، آن است که باید فکرى به حال این مشکل کرد. 

(ریویوی یک دوست گودریدزی,فواد سیاهکالی)

 

تعالیم کتاب

 همین یکی از توصیه‌های نویسندۀ این کتاب است. یعنی:


بهتر است به جای خواندن کامل یک کتاب جایگاه آن را در جغرافیای کتاب‌ها بیابیم. غرق شدن در یک کتاب یعنی از دست دادن فرصت خواندن باقی کتاب‌ها، یعنی جزءنگری و غافل شدن از کل. در واقع جانمایی یک کتاب بین دیگر کتاب‌ها مهم تر است از خواندن آن.
همۀ کتاب‌خوان‌ها همواره این سؤالات را از خود می‌پرسند: کی فرصت می‌کنم این همه کتاب بخوانم؟ چطوری می‌توانم از فراموش‌کردن آنچه خوانده‌ام جلوگیری کنم؟ نویسنده دست روی همین پرسش‌ها گذاشته و همین است که این کتاب را چالشی و مهم می‌کند. او می‌گوید:
انتخابِ خواندن هر کتابی یعنی انتخابِ نخواندن هزاران کتاب دیگر و فراموش کردن محتوای یک کتاب پس از مدتی برابر است با نخواندن آن کتاب. پس فرایند خواندن از طرف دیگر همان نخواندن است.
از نظر نویسنده فرهیخته کسی نیست که کتاب‌های بسیاری خوانده، بلکه کسی است که به محض دیدن کتابی جایگاه آن را تشخیص می‌دهد و می‌تواند بداند آن کتاب تقریباً دربارۀ چه حرف می‌زند. فرهیخته کسی است که دورنما را می‌شناسد.


نویسنده توصیه می‌کند به جای خواندن کامل یک کتاب، آن را تورق کنیم، فهرستش را بخوانیم، نسبتش را با دیگر کتاب‌ها دریابیم تا کامل بخوانیمش. برای حرف زدن دربارۀ یک کتاب، همین حد از آشنایی با کتاب کافی است. حتی می‌گوید می‌توانید اصلاً هیچ چیزی از کتاب ندانید و کتاب خود را بسازید که دیگر افتادن از آنور بام است.

 

مطالعه‌ی خلاصه‌ای از کتاب

شرح ترجمان درباره کتاب

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۸ ، ۱۶:۵۴
محمد نصیری

حکایت کنند که مردی مهربان و نیکخواه پیوسته دعا می کرد خدایا هر که هر گناه می کند بار آن را بر دوش من گذار. او را گفتند: چگونه جرات این دعا را داری و اگر مستجاب شود با چنین بار سنگینی چه خواهی کرد؟ گفت: "اگر مستجاب شود روز قیامت خواهم گفت پروردگارا چون بار همه گناهان بر دوش من است هیچ بنده ای را گناهی نیست. همه را به بهشت بر. آنگاه من با تو سخنی دارم. وقتی خداوند همه بندگان را به بهشت برد و درِ بهشت بسته شد با او خواهم گفت ای خدای من، اینک بنگر من هستم و تو. خود انصاف بده که آیا می ارزد چنین دستگاه عظیم جهنم و این همه مالکان دوزخ و مامورین عذاب را برای منِ ناچیز و ضعیف به کارگیری؟ مرا نیز ببخش و جهنّم را تعطیل کن." چنین مردمی هستند که در دلشان همه را بهشتی می خواهند اگرچه به قیمت باری باشد که بر دوش خود نهند. عارف دیگر گفته است که دوزخ را از من پر کنید که جایی برای دیگران نماند:


چه بودی که دوزخ ز من پر شدی
مگر دیگران را رهایی بُدی
سعدی

برگرفته از کتاب "در صحبت قرآن"
به قلم حسین الهی قمشه ای

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۹:۱۰
محمد نصیری

درد اینجاست که درد را نمی شود به هیچ کس حالی کرد(محمود دولت آبادی)

می گفت تنهایی من عمیق ترین جای جهان است و انگشتان تو هیچ  وقت به عمق درد پی نخواهد برد.

عمق درد دیگران را هیچ وقت نخواهی فهمید مگر اینکه همان درد را با همان شدت و حدت تجربه کنی.

درد دیگران را نخواهی فهمید مگر آنکه خودت همان درد را چشیده باشی.

درد تجربه ای است منحصر بفرد باید بچشی تا عمقش را بفهمی.

درد جنس و ماهیتش چشیدنی است نه دیدنی و نه شنیدنی.شاید با شنیدن و دیدن دردمندی لحظه ای دلت به وی بسوزد ولی این سوختن حفره عمیقی که در دل دردمند بوجودآورده در دل تو ایجاد نخواهد کرد.

از پنجره ذهن خویش درد دیگران را چنانکه باید درک نخواهی کرد چون تو در خواب عمیقی بسر می بری و دردمند بیدارتر از شماست.تو با آن زمانی که بر دردمند سخت می گذرد سنخیت و تناسبی نداری و شاید ظرف تو گنجایش آنهمه درد را هم نداشته باشد.

درد چنان تا مغز استخوان رسوخ می کند که دردمند تمام ذرات هستی را با وجودش درک می کند و حضورش را با سکوت بلندش فریاد می زند.

می بینی درد عمق و بعد ندارد که آن را اندازه بگیری تا مقیاس اش را بسنجی. درد چنان است که صاحب درد می داند.

سایه اش بلند است که مثل ابرهای سیاهی در جلو خورشید دردمند قرار گرفته و قصد هم ندارد دردمند را به این زودی رها کند.

درد موقعی ای بسراغت می آید که دیگر خیلی دیر فهمیده ای و انگار غریبه بودی و می پرسی چرا من؟!

درد وقتی می آید تمام کاخ آرزوهایت را بهم می ریزد و دنیا در برابر دیدگانت تیره و تار می گردد.

درد بی صدا می آید تا زلزله مهیبی در وجود خفته ات ایجاد کند تا درد و رنج دردمندانی را که تا حال حس نمی کردی به تو بچشاند.

درد می آید تا ناقوس بیداری را در وجود تو به صدا در بیاورد و دیگر نخواهی پرسید:  زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟

درد می آید تا قصه زندگی ات را از نو بنویسی، انگار که قبلا سیر باطلی داشتی و بر گذر عمرت واقف نبودی.

درد آمده تا تو را تولدی دوباره ای ببخشد، گویی در کما و گنگ متولد شده بودی.

درد کیمیاگری است که آمده مس وجودت را در کوره داغ خویش به گوهری مبدل سازد و شاید قرار نیست این کیمیاگر به این زودی به  سراغ تو بیاید.صبر کن آسیاب به نوبت...

درد با شدت و اشکال مختلفی ظهور و حضورش را اعلام کند مرگ تلخ عزیزان،بیماری مهلک یا لاعلاج ،درد زایمان، بغض نترکیده از دردهای انباشته در دل، قلب شکسته از زخم زبان و  درد سوزناک قلم نویسنده ای زمانه شناس و یا دردی از ناکجاآباد...

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۷:۴۴
محمد نصیری

کتاب هنر شفاف اندیشیدن-رولف دوبلی با ترجمه عادل فردوسی پور


گر یک روز یا یک هفته افکار و کنش های خود را زیر نظر بگیریم و لیست کنیم می بینیم چقدر خطای شناختی که از ما سر نمی زند و مثل عنکبوتی بر افکار ما تارهای خویش را تنیده اند.

 

"پاپ از میکل آنژ پرسید :راز نبوغت را به من بگو.چگونه مجسمه ی داوود ،شاهکار تمام شاهکارها را ساختی؟
جواب میکل آنژ این بود:ساده است،هر چیزی را که داوود نبود تراشیدم. "


شفاف اندیشی به معنای به کارگیری شیوه ی میکل آنژ است :بر داوود تمرکز نکن. به جای آن بر هر چیزی که داوود نیست تمرکز کن و آن را بتراش. تمام خطاها را کنار بزن، شفاف اندیشی ظاهر می شود.
رولف دوبلی در این کتاب به شیوایی و شیرینی تمام با ذکر مثالها و نمونه های ملموس ،خطاهای شناختی ای که ما در امورات شغلی و زندگی روزمره دچارش هستیم را به ما می شناساند. هر خطا در فصلی مجزا و کوتاه با مثالی کاربردی مطرح میشود و در پایان فصل، روش برخورد با آن خطا ارائه می شود.

هنر شفاف اندیشیدن از سری کتاب های اقتصاد رفتاری درباره خطاهای شناختی و اشتباهاتی است که در ما ریشه دوانده است. اشتباه‌هایی که انجام دادن‌شان مناسب ما نیست ولی خودمان نمی‌دانیم اشتباه هستند. هنر شفاف اندیشیدن، ٩٩ بخش دارد که هرکدام به یک اشتباه پرداخته است. البته خود نویسنده هم تاکید دارد که لیستش کامل نیست و می‌تواند نوشته‌هایی به آن اضافه شود. خود آقای «رولف دوبلی» درباره کتابش نوشته: «این کتاب حاوی دستورالعمل نیست. در آن «هفت گام برای یک زندگی بی‌خطا» پیدا نخواهید کرد… در واقع آرزوی من کاملا ساده است: اگر بتوانیم بزرگترین خطاهای فکری را بشناسیم و از آنها در زندگی شخصی، شغلی یا در دولت‌مان پرهیز کنیم، ممکن است شاهد جهشی در موفقیت خود باشیم. نیازی به حیله‌های جدید، طرح‌های نوین، ابزار غیرضروری و پرکاری طاقت‌فرسا نیست. تمام آن‌چه ما بدان نیاز داریم، پرهیز از بی‌خردی است.»
هر فصل کتاب یک خاطره یا رخداد واقعی را توصیف کرده و بعد سراغ پاسخ دادن به این پرسش رفته که چرا انجام دادن این خطا، بد است.
همه ما بارها در طول روز نیاز به فکر کردن و تصمیم گیری پیدا می کنیم. اما آیا به درستی فکر می کنیم؟ درست تشخیص می دهیم؟ در برخی موارد حتی نمی توانیم تصور کنیم که به اشتباه رفته ایم.
این کتاب را به هر فردی که می خواهد تصمیمات آگاهانه ای بگیرد توصیه می گردد.

نمونه ای از خطاهای شناختی کتاب

confirmation bias


۷-خطای تایید: قسمت اول
خطای تایید، ریشه در همه‌ی تصور‌های غلط ما دارد.
تمایل به تفسیر اطلاعات جدید، به گونه‌ای است که با تئوری‌های موجود، باور‌ها و اعتقادات ما هماهنگ باشد.
به بیان دیگر، هر داده‌ی جدیدی را که با نظرهای کنونی‌مان تناقض داشته داشته باشد فیلتر می‌کنیم(شواهد متضاد).


۸-خطای تایید: قسمت دوم

ما مجبور می‌شویم راجع به دنیا، زندگی، خودمان، سرمایه‌گذاری‌ها، شغلمان و چیزهای دیگر در ذهنمان باورهایی بوجود آوریم.
بنابراین بیشتر اوقات با فرضیات سروکار داریم و این فرضیات هرچقدر مبهم‌تر باشند، خطای تایید قوی‌تر می‌شود.
در زندگی خود چه بر این باور باشید، همه مردم دروغ‌گو ‌هستند چه بر این باور که همه مردم راستگو‌اند، هر روز مدارکی پیدا می‌کنید که نظرتان را تایید کنند


یک مثال از خطای تایید در دنیای تجارت:
یک تیم اجرایی در مورد یک استراتژی جدید تصمیم می‌گیرد. تیم با شوروشوق هر نشانه‌ای را که بر موفقیت استراتژی دلالت کند جشن می‌گیرد. این تیم به هر کجا نگاه می‌کند مدارک تاییدآمیز زیادی می‌بیند، در حالی که نشانه‌های خلاف آن دیده نشده یا خیلی سریع به عنوان «استثنا» یا «موارد خاص» رد می‌شوند. آن‌ها در برابر شواهد متضاد کور شده‌اند.

برای مبارزه با خطای تایید:
سعی کن باور‌های خود را بنویسی و شروع کنی به پیدا کردن شواهد متناقض.
خلاص شدن از شر عقایدی که مثل دوستان قدیمیِ آدم هستند، سخت اما ضروری است.


نویسنده در این مورد می‌گوید:


این کتاب حاوی دستورالعمل نیست. در آن «هفت گام برای یک زندگی بی‌خطا» پیدا نخواهید کرد. خطاهای شناختی چنان در وجود ما رخنه کرده‌اند که نمی‌توانیم به طور کامل از شرشان خلاص شویم. خاموش کردن آن‌ها نیازمند اراده‌ی فوق‌بشری است. اما در واقع هدف اصلی ما این نیست. همه‌ی خطاهای شناختی مهلک نیستند. حتا وجود برخی از آن‌ها برای یک زندگی موفق ضروری است. هر چند ممکن است این کتاب کلید شادمانی را در خود نداشته باشد، دست‌کم می‌تواند مانند بیمه‌ای در برابر ناخوشی‌های خودخواسته عمل کند.
 

سایر کتاب های توصیه شده:

قبل از خواندن کتاب هنر شفاف اندیشیدن، کتاب های "تفکر،کند و سریع" اثر دنیل کانمن، "قوی سیاه" اثر نسیم طالب، "نابخردی های پیش بینی پذیر" اثر دن اریلی و "53 اصل تصمیم گیری" اثر روبرت گانتر را مطالعه کنید. در واقع اگر میخواهید لیستی که رولف دوبلی در کتابش معرفی می کند، برایتان معنی داشته باشد و کمک کند که خطاها، تا حدی در خودآگاه تان نفوذ کنند و در خاطرتان بمانند، شاید باید به عنوان پنجمین کتاب سراغ آن بروید!

سخن پایانی: کتاب های زرد خودیاری زیادی در بازار هست که چندان کاربردی نیستند ولی این کتاب از آن کتاب هایی هست که باید خواند و تامل کرد.

 

برای دانلود فایل خلاصه کتاب روی این لینک کلیلک کنید: دریافت خلاصه کتاب هنر شفاف اندیشیدن (حجم: 141 کیلوبایت)

 

لینک دوم با متن کامل

      The Art of Thinking Clearly   by Rolf Dobelli

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۲
محمد نصیری