اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

۱۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

من عاشق کتاب شدم

بعضی مردم زیبایی را در موسیقی می یابند ،

بعضی در نقاشی ،

بعضی در مناظر طبیعت ،

اما من زیبایی را در کلمات یافتم

زیبایی از نگاه من تجربه غریبی است

که شخص در آن تجربه احساس می کند

که به ناگاه چشمش به یک جهان دیگر می افتد

گویی دروازه ای به روی او باز می شود

و رویایی شگرف و جادویی عظیم چشم او را می رباید

به عالمی که جهان محسوس از آنجا نشأت می گیرد

و شخص حس می کند که بی گمان در آفرینش چیزی ورای عالم محسوس وجود دارد

و برایش توجیه می شود

که چرا ما این صحرای پر محنت را قدم به قدم با دشواری پشت سر می گذاریم .


نوشته دونالد میلر

ترجمه حسین الهی قمشه ای

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۵
محمد نصیری

موسیقی خبری از جهان برتر است تا دل تبعیدیان عالم خاک را خوش کند

و آن خبر جز این نیست که شما را بیهوده نیافریده اند

و پایان کار شما مرگ و نیستی نخواهد بود بلکه زود باشد که

از قفس تن رها شوید و به جانب پروردگار خویش بازآیید.

شاعران و حکیمان مغرب نیز مکرر اشاره کرده اند که

موسیقی ما را تا مرز ابدیت پیش می برد و اجازه می دهد که

از پنجرۀ موسیقی نگاهی به جهان جاوید بیندازیم.

مولانا نیز سرّ لذّت موسیقی را

در همین مشاهدۀ باغ همیشه سر سبز عشق از دریچه موسیقی می داند:

 

پنجره ای شد سماع سوی گلستان دل

چشم دل عاشقان بر سر این پنجره

دیوان شمس

 

اما شهریار ترانۀ پهلوی،

بابا طاهر عریان در عین عریانی

جامه شاهانه ای بر قامت الهه موسیقی پوشانده

و در کلمات قصار خود گفته است:

 

النغمة الرخیمه، حبل من الدنیا و الآخره:

نغمات لطیف و خوش، ریسمانی است که

آدمی را از عالم دانی به اقلیم جاودانی پرتاب می کند.

 

برگرفته از کتاب " کیمیا ۱۲ " 

به قلم حسین الهی قمشه ای

 

تصنیف یاد تو با صدای جمال الدین منبری شعر: سعدی(هر که دلارام دید از دلش آرام رفت) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۵
محمد نصیری

کتاب «معنای زندگی» اثر جولیان یانگ 

پرسش از معنای زندگی یکی از کهن‌ترین, جذاب‌ترین، واضح‌ترین و در عین حال دشوارترین پرسش‌هایی است که انسان تاکنون مطرح ساخته است. این پرسش که «معنای زندگی چیست؟» فراتر از مکتب و دین خاصی است و همة انسان‌ها، با هر فکر و عقیده‌ای را در بر می‌گیرد. پیروان ادیان و مذاهب معنای زندگی را در دین خود می‌جویند و معناداری زندگی را وابسته به دین خود می‌دانند. به همین‌سان،‌ کافرکیشان زندگی دین‌داران را توهم و خیال می‌دانند و آنان را متهم به خیال‌پروری و جزم‌گرایی می‌کنند و همة زندگی و معناداری یا بی‌معنایی آن را به همین عالم ماده خلاصه می‌کنند و معنایابی زندگی از طریق عالم بالا و ملکوت را انکار می‌کنند. برخی نیز به کلی سخن از معناداری یا بی‌معنایی زندگی را انکار کرده‌ آن‌ را پوچ در پوچ و بی‌هدف می‌دانند.
پرسش از معنای زندگی در محل تقاطع مابعدالطبیعه، فلسفة‌ اخلاق، فلسفة زیست‌شناسی و فلسفة دین قرار دارد. نیز، از آنجا که این پرسش از ما می‌خواهد خود را بشناسیم،‌ مستلزم روان‌شناسی، معرفت‌شناسی و اخلاق است. از سوی دیگر، جنبة علمی این بحث با بحث کلی‌تر خلقت جهان و هدف‌داری یا بی‌هدفی آن، یعنی خاستگاه جهان و مبادی غایی آن مرتبط است. معنای زندگی ما را از مه‌بانگ به زندگی روز‌مره و‌ از روان‌شناسی به نظریة‌ تکامل می‌کشاند.
مسئلة معنای زندگی با موضوعات متفاوتی هم‌چون پرسش‌های هستی‌شناختی مانند خلقت انسان، هدف خلقت انسان و اصل هستی و... و موضوعات روان‌شناختی هم‌چون اضطراب، دلهره، یأس، افسردگی، پوچی، تنهایی و... و مسائل دینی هم‌چون وجود یا عدم خدا، جهان دیگر، سعادت نهایی و... مرتبط است.
بنابراین، معنای زندگی یکی از موضوعات فلسفی، دینی و روان‌شناختی است و رویکردهای متفاوت و در نتیجه پاسخ‌های متفاوت می‌طلبد. پاسخ‌های عام و معمولی به پرسش معنای زندگی عبارتند از: سعادت، عشق، لذت، قدرت، ثروت، محبوبیت، معرفت و فرزانگی و نیل به خدا.
از مهم‌ترین بحث‌های مرتبط با مسألة معنای زندگی, ارتباط آن با خداوند است. مسئلة‌ پیش‌رو این است که اگر خدایی وجود داشته باشد و انسان را برای هدف یا هدف‌هایی‌ آفریده باشد، معناداری زندگی براساس فرامین و برنامه‌های خداوند تفسیر می‌شود و اگر چنین نباشد باید زندگی بشر را به گونه‌ای دیگر تفسیر و توجیه کرد.
جان کاتینگهام می‌کوشد پرسش از معنای زندگی را از زوایای مختلف مورد بحث قرار دهد، اما پیام اصلی این کتاب این است که در دنیای معاصر تنها در سایه دین می‌توان به زندگی انسان‌ها معنا و اهمیت بخشید.
جان کاتینگهام استاد فلسفة دانشگاه ردینگ انگلستان است و آثاری نظیر خردگرایی،  دکارت،  خردگرایان،  فرهنگ دکارت  و معنای زندگی،  را در پرونده خود دارد.
(نقل از موسسه حکمت و فلسفه)
 
معنای زندگی راه‌حلی برای یک مسئله نیست، بلکه زیستن به شیوه‌ای معین است. این پرسش ماوراءالطبیعی نیست، بلکه اخلاقی است. چیزی جدا از زندگی نیست، بلکه چیزی است که زیستن را به امری ارزش‌مند بدل می‌کند ــ می‌توان گفت حد معینی از کیفیت، عمق، فراوانی و فشردگیِ زندگی‌ است. به این تعبیر،‌ معنای زندگی خودِ زندگی است که به شیوه‌ای معین به آن نگریسته می‌شود. سوداگرانِ معنای زندگی عموماً در مقابل چنین ادعایی احساس دل‌سردی می‌کنند، زیرا به اندازه‌ی کافی رازآمیز و شاهانه به نظر نمی‌رسد. 
 
معرفی سایر کتاب های معنای زندگی در ادامه مطلب
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۳۸
محمد نصیری

مرگ ایوان ایلیچ، کتابی‌ست در باره‌ی سهمگین‌ترین لحظه در زندگی انسان، یعنی مرگ. تجربه‌ای شگرف از آن رو که هر انسان در مواجهه با مرگ خویش تنهاست و جز او هیچ‌کس قادر به درک عظمت و شکوه این تجربه نخواهد بود. از تعابیر استعاری داستان، همچون نظریه مرگ بورژوازی که بگذریم، مرگ ایوان ایلیچ، آشکار کننده‌ی این واقعیتِ دردناک است که، هر ایدئولوژی و رویکردِ انسان نسبت به زندگی، چه اخلاقی و چه ضد اخلاقی، در لحظه‌ی مواجهه با مرگ، از معنی رنگ می‌بازد. موفقیت‌های گذشته در کار و زندگی شخصی، روابط، فرزندان و موقعیت اجتماعی، هنگامی که فرد با شکوه و جلال مرگ خود رودررو می‌شود، قادر نخواهد بود که خلاء معنایی را در بینشِ فلسفی انسان بپوشاند. 

-----

مضمون کلی داستان تقریباً مشابه سایر آثار بزرگ تولستوی، از جمله جنگ و صلح و آنا کارنیناست. حرفی که این داستان بلند می خواهد بزند، گم شدن "معنای انسان بودن" در میان روزمرگی هاست. شخصیت اصلی، یک کارمند موفق است و ترقی های زیادی در اداره اش کرده. اما وقتی با مرگ محتوم رو به رو می شود، تازه می فهمد که هرگز زندگی نکرده است و سراسر عمرش را به همین ترقی بی معنی و کار بی معنی تر سپری کرده است. آن گاه، در این مدت اندکی که تا مرگ فاصله دارد، می خواهد به دنبال معنای زندگی بگردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۱۲
محمد نصیری

“فرزانه وار زیستن یعنی چنان زندگی کنیم که فایده زندگی کردن به حداکثر ممکن برسد و هزینه آن به حداقل” 

مصطفی ملکیان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۱
محمد نصیری

مائده های زمینی از مجموعه کتاب های شهودی است که در ستایش شادی، شوق به زندگی و غنیمت شمردن لحظات. آندره ژید در این کتاب خداوند را در همهٔ موجودات هستی متجلی می‌بیند و آزادانه و برخلاف قید و بندهای مذهب، عشق به هستی را مترادف عشق به خداوند می‌داند. او کتابش را «ستایشی از وارستگی» می‌نامد. با اینکه از آثار دورهٔ جوانی نویسنده است، وی تقریباً تمام آنچه می‌توان فلسفهٔ وی نامید در آن گنجانده است و هرچه بعداً نوشته در تعقیب اندیشه‌هایی است که در این کتاب بیان گردیده؛ یعنی امتناع از هر گونه علاقه و وابستگی و ستایش شور و عشق و نگاهی هر لحظه نو به تمام جلوه‌های هستی.

از روزی که فهمیدم نیازی به خوشبختی ندارم، خوشبختی در وجودم آشیان کرد.

آری، از همان روز که به خود قبولاندم که برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز ندارم.


خدا همه جا هست، همه چیز خداست و خدا همه چیز است.
آرزو مکن که خدا را جز در همه جا، در جای دیگر بیابی. هر آفریده ای نشانه ی خداوند است ، اما هیچ آفریده ای نشان دهنده ی او نیست.
تنها خداست که نمی توان در انتظارش بود. در انتظار خدا بودن، یعنی درنیافتن این که او را هم اکنون در وجود خود داری.


لینک کتاب صوتی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۳۰
محمد نصیری

معنای اول: ما نمی توانیم در اذهان و نفوس دیگران حضور داشته باشیم. اگر آرزو داریم زمانی برسد که همه ی دیگرانی که ما دوستشان داریم، به یاد ما باشند و بخواهیم یاد ما از صفحه ی ذهن و ضمیر آن ها زائل نشود، امکان پذیر نیست. شما نمی توانید کاری کنید که دیگران همیشه به یاد شما باشند. این ساده ترین و کمترین رنجی است که می بریم. لذا شما نه می توانید در صفحه ی ذهن تمام عالمیان و آدمیان حضور داشته باشید، نه می توانید در صفحه ی ذهن و ضمیر همه ی محبوبان خود حضور بیابید و نه می توانید در صفحه ی ذهن و ضمیر همه ی کسانی که آن ها را مورد احسان قرار داده اید، حضور پیدا کنید. به این معنا باید احساس تنهایی کنید و بدانید که شما بدین معنی تنها هستید.

معنای دوم: این معنا از معنای اول عمیق تر است و آن این که هیچ کس مرا برای خودم نمی خواهد.هر کسی مرا می خواهد برای نفع خودش می خواهد یعنی به میزان ایصال او به نفعش و به میزانی که او را از ضرر دور می کنم، مرا می خواهد. هیچ کس مرا برای خودم نمی خواهد. هر که به من نزدیک شود و مرا دوست داشته باشد به میزانی دوست دارد که فکر می کند از من نفعی به او می رسد و یا به واسطه ی من ضرری از او مندفع می شود.

معنای سوم: عمیق ترین معنای تنهایی معنای سوم آن است. هیچ کس نمی تواند باری از بارهای مرا به دوش بکشد. هم بارهای گذشته ی من و هم بارهای آینده ی من، هر دو بر دوش خودم است. یعنی هیچ کس غیر از من زیر بار غم ها و پشیمانی ها و حسرت هایی که از گذشته ی نامطلوبم بر روح من سنگینی می کند، نمی رود. هیچ کس نه زیر بار پیش بینی هایی که برای آینده دارم، نه زیر بار برنامه ریزی هایی که برای آینده دارم و نه زیر بار ترس هایی که از آینده دارم، نمی رود. این که هیچ کس زیر بار نمی رود به این معناست که نمی تواند زیربار برود. از این نظر هیچ قبح اخلاقی هم ندارد که کسی زیر بار غم ها، پشیمانی ها و ترس های من نمی رود. از این نظر ما تنهاییم و صلیب خودمان را خودمان باید بر دوش بکشیم.
ما انسان ها چنان ساخته شده ایم که حب ذات داریم و بنابراین نمی توانیم به دیگری به خاطر خودش علاقه داشته باشیم. بلکه به دلیل منافعی که برای ما تحصیل می کند، به او علاقه می ورزیم. به علاوه قدرت ما محدود است و نمی توانیم به داد دیگری چنان که او می خواهد برسیم آن چنان که او را از بارهای گذشته و آینده، راحت و آسوده کنیم و اندکی از بار او کم کنیم. اگر بخواهیم هم نمی توانیم این کار را بکنیم. .
استاد ملکیان،معنویت در نهج البلاغه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۲۰
محمد نصیری

ابولحسن خرقانی در ورودی خانگاهش نوشته بود: هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۱۶
محمد نصیری

اروین یالوم روانشناس وجود گرا می گوید:
برای ارتباط سالم با دیگری ، باید اول با خود ارتباط برقرار کنیم. اگر ما نتوانیم با تنهایی خود روبرو شویم ، به سادگی از دیگران به عنوان سپری در برابر انزوا و تنهایی خویش خواهیم ساخت.

----

هستی آدمی فقط به او اعطا نشده ، بلکه از او مطالبه نیز شده است. او در برابرش مسئول است ؛ به عبارت دیگر ، اگر مورد سوال قرار گیرد ناگزیر است پاسخ دهد از خود چه ساخته است. آنکه از او می پرسد ، قاضی اش یعنی خویشتن خویش اوست. این وضعیت اضطرابی می آفریند که اصطلاح نسبی آن اضطراب گناه و اضطراب مطلق آن، اضطراب خودطردگری یا خودنکوهش گری ست. از انسان خواسته شده از خود چیزی بسازد که قرار است بشود و سرنوشت خویش را محقق گرداند. در عمل خوداعتراف گری اخلاقی، انسان می کوشد سرنوشتش را محقق کند و بالقوه گی هایش را به عمل در آورد .

پل تیلیش ( کتاب روان درمانی اگزیستانسیال )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۱
محمد نصیری

زندگی همواره و همواره یک تداوم است‌. هیچ مقصد نهایی برای رفتن و رسیدن وجود ندارد . صرفا خود سفر یعنی زندگی ، نه رسیدن به نقطه ایی یا هدفی خاص ، صرفا رقصیدن و در حرکت بودن شادمانه بدون نگرانی راجع به هیچ مقصدی .

وقتی به مقصد رسیدی چکار خواهی کرد ؟ هیچکس این سوال را نکرده ، زیرا همه سعی می کنند به مقصد زندگی برسند .
اما فکر کن اگر به مقصد زندگی برسی ، آن وقت چه ؟ آن وقت خیلی نگران و دستپاچه خواهی بود .
حالا هیچ جایی دیگر برای رفتن نیست ... به مقصد نهایی رسیده ایی . در سفر همه چیز را از دست داده ایی . باید همه چیز را از دست میدادی.
ذن _ تاروت
-----

ما در مورد یافتن "هویت راستین" مان صحبت میکنیم، اما هویت راستین ما در داستان زندگی مان قرار ندارد. من داستان دستیابی ها و شکست هایم نیستم. من داستان وضعیت اجتماعی ام نیستم. من داستان ثروت و فقرم نیستم. من داستان روابط موفق و شکست خورده ام نیستم. من داستان بیماری و ناتوانایی ام نیستم. من داستان کودکی ام یا زندگی های گذشته و آینده نیستم....

من صرفا چیزی هستم که در این لحظه دارد روی می دهد. اینجا جایی است که هویت من به درستی در آن قرار دارد. در اینجا و اکنون ، نه در داستان زمان محور من. من با این لحظه مساوی هستم . این معنای راستین کلمه هویت است. "مساوی بودن با..." من با زندگی همان طور که اکنون پدیدار می شود، مساوی هستم. درست مانند اقیانوس که همیشه با موج هایش مساوی است.

عمیق ترین پذیرشجف فوستر :tulip:


شوپنهاور درباره هستی چنین مینویسد : انسان هیچ گاه به خوشبختی نمی رسد ولی تمام عمرش را صرف پرداختن به کاری می کند که به نظرش با آن کار به خوشبختی می رسد. به ندرت بشر به اهدافش می رسد، باز هم ناامید و مایوس است. اکثر انسانها در پایان فقط کشتی شکستگانی هستند که بدون دکل و بادبان به ساحل بر می گردند و آنجا به این فکر می کنند که آیا خوشبخت بوده اند یا بدبخت و تیره روز. چون زندگی چیزی جز لحظه هایی که ناپدید میشوند نیست و حالا همه چیز به پایان رسیده است.
گزیده ای از کتاب اروین یالوم

tulip::seedling:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۹
محمد نصیری