اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

۵ مطلب با موضوع «موسیقی» ثبت شده است

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما

آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است

فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست.

 

لینک دانلود آهنگ برخیز –با صدای دلنشین سینا سرلک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۰
محمد نصیری
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو می رفت و ما عاشق و بی دل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت
 
سعدی
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۳
محمد نصیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۵۰
محمد نصیری

موسیقی خبری از جهان برتر است تا دل تبعیدیان عالم خاک را خوش کند

و آن خبر جز این نیست که شما را بیهوده نیافریده اند

و پایان کار شما مرگ و نیستی نخواهد بود بلکه زود باشد که

از قفس تن رها شوید و به جانب پروردگار خویش بازآیید.

شاعران و حکیمان مغرب نیز مکرر اشاره کرده اند که

موسیقی ما را تا مرز ابدیت پیش می برد و اجازه می دهد که

از پنجرۀ موسیقی نگاهی به جهان جاوید بیندازیم.

مولانا نیز سرّ لذّت موسیقی را

در همین مشاهدۀ باغ همیشه سر سبز عشق از دریچه موسیقی می داند:

 

پنجره ای شد سماع سوی گلستان دل

چشم دل عاشقان بر سر این پنجره

دیوان شمس

 

اما شهریار ترانۀ پهلوی،

بابا طاهر عریان در عین عریانی

جامه شاهانه ای بر قامت الهه موسیقی پوشانده

و در کلمات قصار خود گفته است:

 

النغمة الرخیمه، حبل من الدنیا و الآخره:

نغمات لطیف و خوش، ریسمانی است که

آدمی را از عالم دانی به اقلیم جاودانی پرتاب می کند.

 

برگرفته از کتاب " کیمیا ۱۲ " 

به قلم حسین الهی قمشه ای

 

تصنیف یاد تو با صدای جمال الدین منبری شعر: سعدی(هر که دلارام دید از دلش آرام رفت) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۵
محمد نصیری

ما هنوز راز موسیقی را نمی‌دانیم. هیچ‌یک از موالیدِ فکرِ بشر نمی‌تواند مانند موسیقی به اعماق تاریک و نامفهومِ مشاعرِ خوابیدهٔ ما راه یابد. کسی سرِّ ارتباط این آهنگ‌ها را با تمنّیاتِ مجهول ما، کشف نکرده است. شاید از این راه باشد که ما را از محدود به نامحدود می‌کشاند، از مادّه به معنی می‌بَرد، به مکنوناتِ خاموش و تعبیرناپذیرِ روح ما راه می‌یابد و با آنها سخن می‌گوید، بر ما مفاهیمی می‌ریزد که احساس می‌کنیم و نمی‌توانیم بگوییم. این کیفیت در دیوان شمس نهفته است. دیوان شمس، دیوان شعر نیست، غوغای یک دریای متلاطم طوفانی است. انعکاس یک روح غیر آرام و پر از هیجان و لبریز از شور و جذبه است. نخستین خصوصیتی که از غزلیاتِ جلال‌الدین به چشم می‌خورد اینست که او نمی‌خواهد شعر بگوید. مولانا می‌خواهد احساسات گنگ و مبهم خود را بگوید. او در اقیانوسی دست و پا می‌زند و این دست و پا زدن به صورت کلمات موزون و خوش آهنگ در می‌آید...

- همه جوشم، همه موجم، سر دریای تو دارم...


سیری در دیوان شمس - #علی_دشتی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۶
محمد نصیری