من و جز من
گزیده ای از کتاب من و جز من:
سوال: آیا "من" نبود "جز من" معنی پیدا می کرد من در همبستگی و پیوستگی با آنچه جز من است معنی پیدا می کند.انسان به همان اندازه که دوست دارد بداند و به شناختن امور دست یابد ، به شدت تمایل دارد که از سوی غیر فهمیده و شناخته شود. به دیگر سخن :انسان دوست دارد همه چیز را ببیند ولی از سوی دیگر علاقه فراوان دارد که به روشنی و خوبی دیده شود و چشم ها به سوی او نظاره کنند.اگر انسان دریابد هیچ چشمی در جهان او را مشاهده نمی کند و حتی فرشتگان و خداوند تبارک تعالی او را نمی بیند ، معلوم نیست چه حالتی خواهد داشت. این پرسش را بصورت دیگری می توان مطرح کرد اگر یک انسان هرگز دیده نشود و دیده شدن او به طور کلی امکان پذیر نباشد آیا چنین انسانی می تواند "من" داشته باشد و از آن سخن بگوید پرسش به این سوال آسان نیست
" ممکن است کسانی بگویند : ما دوست داریم همه چیز را ببینیم اگر چه هنوز دیده نشویم یا بالعکس کسانی بگویند ما می خواهیم دیده شویم اگرچه نتوانیم چیزی را ببینیم وقتی از دیدن و دیده شدن سخن می گوییم منظور فقط مشاهد نیست بلکه شنیدن و شنیده شدن و به طور کلی فهمیدن و فهمیده شدن نیز از مصادیق همین پرسشش به شمار می آید قطعا شناخته شدن و مورد توجه قرار گرفتن نیز مطلوب و محبوب بسیاری از مردم هست این مساله آنچنان اهمیت دارد که خداوند تبارک تعالی هم فرموده است : "دوست دارم شناخته شوم به همین دلیل مردم را آفریدم تا آنها بتوانند به واسطه این که مرا می شناسند خود را به مرحله کمال برسانند.در حدیث قدسی آمده است: کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُعرَف» من گنج پنهان بودم ولی دوست داشتم که شناخته شوم سپس مردم را آفریدم تا اینکه آنها من را بشناسند و من خود شناخته شوم.
نقل مطلب از صفحات 38و39 کتاب "من و جز من"-دکتر ابراهیمی دینانی
فایل صوتی سخنرانی دکتر دینانی
کتاب من و جز من به بررسی یکی از مسائل عمده و بنیادی می پردازد که انسان قبل از هر چیز دیگر با آن سروکار دارد. این مسئله به صورت های دیگر همواره در میان افراد بشر مطرح بوده است؛ با این همه به محتوای ژرف آن کمتر توجه شده است. سرنوشت شرک و توحید به بررسی درست این مسئله گره خورده است. به همین دلیل می توان گفت: اندیشیدن در مورد این مسئله از اهمیت فوق العاده برخوردار است. مادامی که انسان از «من» خود بی خبر و ناآگاه باشد، به فهم و درک درستی دست نمی یابد. حل مشکل شناخت و معرفت، به حل مسئله «من» وابسته است و مادام که این مسئله به راه حل خود نرسد، هیچ مسئله دیگری حل نخواهد شد. کلید باب معرفت، همان چیزی است که تحت عنوان«من»مطرح می گردد.
معرفت به خداوند تبارک و تعالی جز از طریق معرفت جز من میسر نمی شود. زیرا انسان تنها موجود این جهان است که «من» می گوید و تنها موجودی است که سایه ممدود و خلیفه خداوند تبارک و تعالی شناخته میشود. اگر کسی بپذیرد که انسان سایه حق تبارک و تعالی در هستی است، به آسانی در می یابد که سایه، قبل از هر چیز دیگر از صاحب سایه، خبر می دهد و منشا پیدایش خودش را می شناسد. در این طرز تفکر، خداشناسی پیش از جهان شناسی تحقق پیدا می کند و آنچه تحت عنوان (پدیدارشناسی) مطرح می گردد جایگاهی نخواهد داشت.
کتاب من و جز من به بررسی یکی از مسائل عمده و بنیادی می پردازد که انسان قبل از هر چیز دیگر با آن سروکار دارد. کسانی بر این باورند که انسان هرگز نمی تواند خودش را بدون بدن مشاهده کند، بلکه همواره در یک قالب بدنی می بیند. البته کسانی نیز بوده اند که خود را بدون هرگونه بدن مشاهده کرده اند. سخن این دو گروه در مورد یک مسئله اساسی و بنیادی متناقض است و تناقض چیزی نیست که بتوان آن را پذیرفت و در آن باقی ماند. اگر در مورد مسئله «من» به درستی تامل به عمل می آمد، شاید سخن هر یک از این دو گروه در جای خود درست بود و تناقض پیش نمی آمد.
کسانی در ادراک و دریافت از مرحله احساس و تخیل فرا نمیروند و همه چیز را در قالب و شکل مشاهده می کنند، ناچار هویت خویش و «من» خویش را نیز در نوعی قالب و شکل می بینند. زیرا این گونه اشخاص از این حدّ ادراک بالاتر نرفته اند و به چیزی بیش از ادراک خود نمی توانند دست پیدا کنند، اما کسانی نیز هستند که از مراحل احساس و خیال فراتر رفته و در دیار مرسلات سیر کرده اند. این گونه از اشخاص می توانند خود را بدون شکل و قالب دریافت کنند. زیرا دیار مرسلات و عالم مجردات، شکل و قالب ندارد و یک چنین جهانی، جهان حضور است و شکل و قالب ندارد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.