داستان من و خلاقیت(از ایده های خام تا خردورزی)
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
هر روز میلیون ها اطلاعات در ذهن ما پردازش می شود و در بین این همه اطلاعات پردازش یافته در مغز افکار و توهماتی از ذهن تراوش می یابند که مثل نویز و صدای مزاحمی ما را از افکار سازنده و حیاتی در این عمر کوتاه محروم می سازند و انرژی و توان عمده مغز در پس زمینه ذهنی تحلیل می رود و یک دفعه می بینم که شب را به روز رساندیم و خبری از هر گونه خروجی متفاوتی با دیروز ما وجود ندارد.خلاقیت روشی برای فیتلر کردن افکار و نویز های مزاحم (Mind Noises) و شناسایی پالس های مثبت در بین جنگل افکار هست.
از کودکی کنجکاوی و شوق وافر برای کشف حقایق جدید از هستی و جهان پیرامون مثل علاقه کودک به آغوش مادر در وجودم جوانه می زد و اینگونه بود که با دیدن هر پدیده و کشف جدیدی بذر سولات جدیدی در ذهن ام کاشته می شد و این سوال مرا برای یافتن پاسخ های متفاوت رهنمون می کرد پاسخ هر سوال به سوالاتی بس فراختر و گسترده تر منجر می شد تا جایی که گاهی با تداوم این سولات پیچیدگی لایه های آگاهی و هستی در برابر چشمانم بیشتر به نمایش گذاشته می شد.
ولی این اشتیاق درونی برای دانستن بیشتر و کشف جهان پیرامون و پدیده هایش و نحوه ساخته شدن ابزارآلات و وسایل آسایش و مورد نیاز بشر مرا گاهی بفکر فرود می برد و سوالاتی در ذهنم مجسم می شد اینکه :
آیا نمی شود این وسلیه را جور دیگری ساخت؟
آیا نمی شود برای این مشکل راه حلی دیگری داشت؟
آیا تا بحال کسی به شیوه ای که فکر می کنم بدان اندیشده است؟
حتما برای این مشکل راه حلی وجود داشته باشد و گرنه بشر اینقدر پیشرفت نمی کرد.
سوال سومی از آن سولاتی هست که همیشه ما را محدود می نماید و نباید بدان توجه نمود و گرنه ترمز دستی خلاقیت کشیده خواهد شد.بدلیل اینکه جنس اینگونه سوال ما را به نگاه تقلیدی سوق می دهد و اجازه پرواز اندیشه منحصر بفرد را به من نمی دهد.هرچند قرار نیست ما چرخ را دوباره اختراع نماییم ولی قرار هم نیست با شبیه سازی اندیشه خویش از دیگران ،اجازه رویش اندیشه ویژه به خودمان را ندهیم.
بسیاری از این سوالات پس از چند ثانیه و یا چند دقیقه و یا حتی یک ساعت بعد محو می شدند و از دایره ذهن به فراموشی سپرده می شدند و برخی از آنها ماندگار می شدند بخصوص آنهایی که آرمانی تر و سازگارتر با رویاهای پرواز و رشد و بالندگی بودند.
این ایده های رویایی کودکانه گاهی شکل ملموس تری به خود می گرفتند و در محیط سنتی روستا با ساختن خانه ها و ادوات از سنگ و گل که در آن آدمک هایی هم به زندگی مشغول بودند خود را به منصه ظهور می رساند یا حتی ساختن اشیا از چوب ، کاغذ و سنگ یا فلزات وسنگ.این کنجکاوی گاهی مرا به بازکردن قطعات الکترونیکی رادیو و سایر وسایل سوق می داد و تا به کشف تازه ای نائل آیم.
کمی به نوجوانی که قدم گذاشتیم آروزی پرواز ما را به ساختن هواپیما و هلی کوپتر از اسباب بازی سوق می داد و با گرفتن اسباب بازی پلاستکی و نصب آرمیچر و باطری قلمی تلاش می کردم تا آن را به پرواز در آورم و با الهام از طرح هلیکوپتر پوسترهای رنگی مجلات علمی سعی می کردم آنرا به پرواز در بیاورم ولی این عمل چندان موفقیت آمیز نبود و تنها در خواب نیمه شب دیدم که پرواز می کند.چه خلاقیت نیمه تمامی!
در این میان طراحی نقاشی علم-تخیلی با سبک متفاوت بر روی تخته سیاه و دفتر نقاشی از دیگر شیوه های کشف خلاقانه من بود.
و گاهی در خیال خویش با تجسم صحنه ها و تصاویر رویایی از طبیعت یا آسمان دیوانه وار به پرواز درونی مشغول بودم.تصاویری که برخی از آنها شاید واقعیت برونی نداشتند هر چه بود تصاویر نقش بسته بر خیال لایه لایه بود.
در خواب های نیمه شب گاهی مواردی در رویا خلق می شد که ارزش ثبت کردن و نگاشتن داشت که متاسفانه از قلم افتادند و از صفحه ذهن محو شدند.
علاقه وافرم به علم نجوم حتی مرا به تلاش برای ساختن تلکسوپی کوچک سوق می داد. علم نجوم از مواردی بود که شدیدا ذهن مرا بشدت به خودش مشغول کرده بود طوریکه مطالعه مجله نجوم و اطلاعات علمی جزو برنامه منظم ماهانه من بود.
علاقه من به زندگی و جستجوی طبیعت از کنجکاوی های دیگری بود که بیشتر لحظات مرا به خودش مشغول کرده بود.جستجوی مشتاقانه در بین ریزترین تا درشترین موجودات پرندگان، خزندگان،جوندگان ، حشرات و گیاهان و خزه ها و قارچ ها....طوریکه که این علاقه مرا به سمت مطالعه در هنرستان هم کشید که در آن مطالعه تئوریک و عملی در تمام جنبه های طبیعت به وفور یافت می شد ونمونه ها در طبیعت و آزمایشگاه و لابراتوارها در زیر میکروسکوپ مورد مطالعه و آزمایش علمی قرار می گرفتند. زمانی بود که به تشریح آناتومی بدن قورباغه بیهوش شده هم نزدیک شدم.
در کشف خلاقانه خویش نوشتن و تراوش افکار درونی و رویدادها و خاطرات بیرونی مسیر دیگری بود که در پیش گرفته بودم و گاهی برای نوشتن یک صفحه نیم ساعت صرف می کردم تا با ترکیب کلمات با عمق معنای بیشتر متن بر روی صفحه دفتر جاری گردد و قلم بعد از سال های مدیدی سعی می کرد صیقل بخورد و با الهام از طبیعت، متافیزیک ، رویاهای شبانه و یا آموخته های جدید و یا بازتاب جنگ درونی من با هوای نفس بر دفتر جاری می گشت تا به کشف و شهود تازه ای نائل آیم.این نوشتن از متن کاغذی به صفحه وبلاگ نقل مکان کرد.داستان نوشتن من حتی به مرور نویسی به کتاب های خوانده شدن هم در سایت گودریدز و شبکه های اجتماعی ختم شد و نهایتا تبدیل گلچین نوشته ها به کتاب الکترونیکی.
داستان خلاقیت من به ارائه پیشنهادهایی برای بهبود در فرآیندها و مدیریت دانش هم در محل کاری نمود می یافت. از ایده های جدید ایجاد سیستم نرم افزاری برای ثبت ایده های خلاقانه در لحظه برای پالایش و بهره برداری از آن در زمان مناسب بود و فراتر از آن ایجاد سیستم یکپارچه داده برای ایجاد بانک خلاقیت و ثبت پیشنهاد و ایده بمنظور بهبود وضعیت در تمام جنبه ها و طبقه بندی ایده های خلاقانه (بصورت طلایی،نقره ای ، برنزی و عادی)بود .دلیل ایجاد ثبت در لحظه ایده بدلیل کوتاه بودن زمان نگه داری ایده در حافظه ما می باشد که انرژی و قدرت آن بعد از مدت کوتاهی از ذهن خاموش می شود و افکار جدید جای آنرا می گیرد.
در جستجوی خلاقیت کتاب ها و مطالبی گردآوری و مطالعه گردید تا درک بهتری از تئوری های مطرح شده درباره خلاقیت و نوآوری داشته باشم و در ادامه وبلاگی با موضوع خلاقیت ایجاد گردید که تا در این زمینه تولید محتوای خلاقیت قدمی برداشته شود که بعدا این ذهن خلاق همان را هم حذف نمود تا شاید چیز جدید و پویاتری بجای آن بنشاند.
در جستجوی خلاقیت مثل "دودیدن پی آواز حقیقت" می باشد که انگار هستی بر مدار خلاقیت می چرخد و بدون آن چیزی خلق و ایجاد نمی گردید. خلاقیت به چنان دغدغه ای تبدیل شد که بعنوان تز مهمی برای رشد و توسعه فردی و آگاهی در تمام سطوح برایم تبدیل شد.
جستجو در خلاقیت قدم زدن در مرز بین علم و فلسفه هست که گاهی واردن شدن به قلمرو یکدیگر را ایجاب می کند. سوالهایی که از فلسفه برمی خیزد در علم قدم می گذارد و سوالهای بیشتری به بار می آورد و اینگونه شد که قلمرو اندیشه با سولات بیشماری اشغال گردید سوالاتی که جنس آن در حال تغییر بودند.
پس از رسیدن به میانسالی جنس سولات شکل انتزاعی تری به خود گرفتند اینکه آیا نمی شود جور دیگری درباره اندیشه اندیشید.اینکه چرا تاریخ فلسفه درگیر پر کردن شکاف بین سوژه (ذهن انسان)و ابژه(جهان) هست و این شکاف هنوز هم پر نشده است؟
در این جستجوی بی وقفه خلاقیت بجای خلق چیز جدید بدنبال خلق ایده ای برای مدل کردن هستی رسید اینکه چه مدلی را می توان برای درک هستی ارائه داد که از سردرگمی ذهنی رهایی یافت و در میانه این جنگل ایده ها به نظم متعادل درونی رسید.
در این میانه دریافتم که برای خلاقیت چه در حوزه آگاهی و کشف و شهود درونی و چه در حوزه خلق ایده ها و فناوری جدید حد و مرزی نمی توان تصور کرد و با توانی که در اندیشه بشر هست شاید بتوان گفت روزی می رسد که بشر خیال های چندلایه را در جهان های موازی شبیه سازی می کند.بشر بدنبال دسترسی عملی به تمام افکار و خیالاتی است که در سر می پروراند مثلا می توان تصور کرد تلاش بشر برای فرمان دادن ذهنی به رایانه در تمام جنبه ها شاید روزی نمود عینی می یابد و حوزه هوش مصنوعی و واقعیت مجازی و متاورس تمام جنبه های بشری را متحول سازد و شاید شکاف بین سوژه و ابژه در ذهن بشر پر شود هر چند از نظر فلسفه تکنولوژی پیامدهایی هم بر روح و روان بشر داشته باشد و زامبی هایی از دل آن بیرون بیاید ولی این تغییر اجتناب ناپذیر هست و موتور محرکه تفکر توقفی ندارد.
دنیل دنت، در کتاب جدیدش، از باکتری تا باخ و برعکس به مسئلۀ پیچیدۀ آگاهی و سرنوشتِ آن در دنیای آینده پرداخته است. از نظر این فیلسوف آمریکایی، ما داریم به مرحلهای وارد میشویم که، از شدت پیچیدگیِ مسائل، دیگر هیچکس توان فهم کامل هیچ مسئلهای را ندارد، عصری هیجانانگیز و هراسناک.
#روزنوشت ها #خلاقیت
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.