کتاب مقصود انسان
یوهان گوتلیب فیشته در کتاب مقصود انسان، تضادی را در شناخت بشری مطرح می کند و در کتاب به وسیله ی استدلال های خود راه حلی برای این تضاد پیدا می کند.
در علم سعی ما بر این است که هر پدیده ای را تببین علّی کنیم و به این نتیجه برسیم که رخ دادن هر پدیده ای در جهان ضروری است و از عللی پیش از خود به وجود آمده است. اگر بخواهیم این گزاره را تعمیم بدهیم به این موصوع می رسیم که خود رفتار من هم(به عنوان یک انسان) بر اساس عللی بیرونی شکل می گیرد. تضاد در این نقطه شکل می گیرد این نگاه، با احساسی که من از خود دارم در تضاد است. من احساس می کنم که مختارانه می اندیشم و عمل می کنم. اما علم به من چیز دیگری می گوید. در این میان کدام یک را باید پذیرفت احساس خودم یا علمی که در ابتدای متن ذکر شد.
فیشته پاسخ اول را می پذیرد، پاسخی که او را از بند دانش خود می رهاند.
" با این بصیرت، ای میرا آزاد شو، برای همیشه از هراسی که تو را خوار و آزرده ساخته بود رها گرد! دیگر از ضرورتی که تنها در اندیشه ی خودت وجود دارد بر خود ملرز؛ دیگر از له شدن زیر بار چیز هایی فقط فرآورده های ذهن خودت اند مهراس؛ دیگر خود را، ای وجود اندیشا، در رده ی اندیشه هایی که از تو می جوشند جای مده. تا زمانی که توانستی بر این باور باشی که نظامی از چیز ها، بدان گونه که توصیفشان کردی، بیرون از تو، و مستقل از تو وجود دارند، و تو خود ممکن است فقط حلقه ای باشی چنین هراسی بی مایه نبود. اما اکنون که دیدی که تمامی این ها فقط در تو و از طریق تو وجود دارند؛ بی شک تو دیگر از انچه که می دانی توست هراسی به خود راه نخواهی داد. "
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.