زندگی قوی تر از مرگ است، زیرا زندگی از مرگ تغذیه میکند.
(میلان کوندرا-کتاب بی معنایی)
ارزش هر انسان همسنگ معنایی ست که برای حیات خویش میجوید.
زندگی قوی تر از مرگ است، زیرا زندگی از مرگ تغذیه میکند.
(میلان کوندرا-کتاب بی معنایی)
ارزش هر انسان همسنگ معنایی ست که برای حیات خویش میجوید.
مشاهده جهان رایگان هست فقط برای شرح و تفسیر آن است که باید بهای زیادی بپردازیم.
استن ایسلاو یرژیلتس
بدون شک یکی از اساسیترین پرسشهایی که هر انسان متفکر در دورهای از زندگی روزمره اش با آن مواجه میشود این است که آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ چرا باید زندگی کرد؟ هر پرسش دیگری که پیرامون این سؤال مطرح شود، مبحثی تحت عنوان معنای زندگی را شکل میدهد.
در عصری که اگر عنوان بحران معنا و معنویت بر آن بنهیم، بیجا نیست، عدهای معتقدند زندگی ارزش زیستن ندارد و باید گذراند و گذشت. در مقابل، عدهای معتقدند لحظه به لحظه زندگی فرد معنادار است و انسان باید در زندگی فردی خویش معنایابی کند.
اگر زندگی ما معنایی داشته باشد، این معنا همان چیزی است که ما به آن دادهایم، نه چیزی که حاضر و آماده در اختیار ما قرار گرفته باشد. تری ایگلتون
لینک دانلود کتاب
101 نکته درباره معنای زندگی(نصیری)
دانش مختصر چیز خطرناکی است
باید که از چشمه پایرین که همان چشمه حکمت است ،
یا هیچ ننوشی یا خود را سیراب کنی
در این چشمه ، جرعه های کوچک و رقیق ، آدمی را مست و بی خبر می کند
اما نوشیدن ساغرهای پربار شخص را باز به هوشیاری باز می گرداند.
A Little Learning is a Dangerous Thing
A little learning is a dangerous thing;
Drink deep, or taste not the Pierian spring:
There shallow draughts intoxicate the brain,
And drinking largely sobers us again.
Alexander Pope
اثر الکساندر پوپ
ترجمه حسین الهی قمشه ای
برگرفته از کتاب در قلمرو زرین
و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، عرض کرد: «پروردگارا ، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نخواهی دید ، لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید.» پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود ، آن را ریز ریز ساخت ، و موسی بیهوش بر زمین افتاد ، و چون به خود آمد ، گفت: «تو منزهی! به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم.(سوره اعراف-آیه 143)
کلمات کلیدی آیه:
موسی گفت: اَرَنی: خود را به من نشان بده
خداوند میفرماید: لن ترانی: هرگز مرا نخواهی دید!
شاعران گذشته و معاصر از زاویه نگاه متفاوتی درباره این واقعه عظیم اشعاری سروده اند که خواندنی است.
سعدی:
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"
حافظ:
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"
مولوی :
ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه "تری" چه " لن ترانی
علامه طباطبایی:
سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
"ارنی" نگفته گفتی دو هزار "لن ترانی"
امیر خسرو دهلوی:
طور هستی را حجاب دیده بینا مساز
تا جواب لن ترانی نشنوی همچون کلیم
سنایی:
من چو موسی مانده ام اندر غم دیدار تو
هیچ دانی تا علاج لن ترانی چون کنم
عباس صبوحی:
ارنی گفت دلم بهر تماشای رُخش
لن ترانی به جواب، از دو لبش گویا شد
محتشم کاشانی:
طلبی که یار نازی نشکد چه لذت او را
دل شوق گرم دارد ارنی ز لن ترانی
و در آخر مولوی گفته:
عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان
هر دم تجلی می رسد بر می شکافد کوه را
نتیجه:
به تعداد افراد نگاه متفاوت ، تفسیر متفاوت، و عملکردهای متفاوت وجود دارد. من و تو با نگاه خود دنیایمان را به هر رنگی بخواهیم ترسیم میکنیم.
تولستوی در کتاب مرگ ایوان ایلیچ به ما نشان می دهد که وقتی خوب زندگی نکرده باشیم و به اندازه کافی در صحنه ی زندگی خود حضور نداشته باشیم، آنگاه ترک این زندگی بسیار دشوار خواهد بود و ما را عذاب خواهد داد. ترس شدید از مرگ به خاطر آن است که می دانیم زندگی نکرده ایم. دروغ و تزویر همچون حجابی هستند که هستی اصیل را از ما پوشیده نگه می دارند و اجازه نمی دهند که آنچه واقعاْ مهم است خودش را نشان دهد. وقتی مرگ که بخشی از شرایط هستی انسان است، فراموش شود و به عنوان یک امر قبیح و پورنوگرافیک تلقی گردد که نمی توان و نباید در موردش سخن گفت، انسان از ندای هستی که او را به سوی زندگی والاتری فرا می خواند باز می ماند. مرگ آگاهی درک هستی شناختی ما را بالاتر می برد و با سرکوب و سرپوش بر آن، بیشتر آن چیزهایی که برایمان ارزش فراوان دارد را نیز از دست می دهیم، عشق، محبت، شجاعت و حقیقت. با تصدیق مرگ و رویارویی با آن دل های آدمیان به همدیگر نزدیک تر می شود و سبب می شود آن ها نسبت به هم شفقت بیشتری ابراز کنند. اگر پیایان زندگی مرگ است، چرا باید آن را با تنفر و عداوت بی مورد تباه کرد؟
جوری زندگی کن که انگار بار دومی است که زندگی را تجربه میکنی و انگار بار اول اشتباه زندگی کردهای.
از کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند
دانیل مارتین کلاین زمانی که دانشجو فلسفه بود علاقه زیادی به یادداشت کردن جملات کوتاه از فیلسوفهای بزرگ داشت و آنها را در دفترچهای یادداشت میکرد. هدف او از این کار یافتن راهی برای درست زندگی کردن بود اما دانیل مارتین در نیمه عمر خود این دفترچه را کنار میگذارد و دیگر جملات کوتاه فلسفی به آن اضافه نمیکند.
حال کلاین با حدود شصت سال سن و زندگی در دهه ششم زندگیاش و پس از سالها مطالعه در فلسفه دفترچه را پیدا میکند و به بررسی جملات و سبک زندگی گوینده آنها از ابعاد مختلف میپردازد که این خود باعث اشنایی هرچند ناچیز خواننده با دنیای پیچیده فلسفه میشود.
نویسنده در این کتاب از ارسطو، بیکن و نیچه گرفته تا سارتر، کامو و ویتگنشتاین، در یک گشت فلسفی-تفریحی، به مسائل فلسفی درون و بیرون زندگی میپردازد.
جملاتی از متن کتاب
خب درسی که من در اینجا گرفتم از این قرار بود: اینکه تمام وقتم را صرف حسرت خوردن هر چیز مهم یا پیشپاافتادهای در زندگیام بکنم که به آنها نرسیدهام راه مطمئنی برای از دست دادن هر چیزی است که در حال حاضر پیشِ روی من و در اختیار من است. با توجه به اینکه در این سنوسال و با دیدگاه خاصی که دارم حالا دقیقا میدانم که «بعدش چی میشه.»
بچه که بودم مرتب فکر میکردم وقتی بزرگ شوم زندگیام چهطور خواهد بود. بعدتر در سنین نوجوانی به این فکر میکردم که بعد از فارغالتحصیلی زندگیام چه شکلی خواهد شد و همینطور زندگی گذشت و ادامه پیدا کرد. زندگیام را یک جورهایی آب بستم بهش.
رالف والدو امرسن اشارهی خوبی دارد که در مورد زندگی من یکی خوب مصداق دارد: «ما همیشه در حال آماده کردن خودمان برای زندگی کردن هستیم اما هیچوقت زندگی نمیکنیم.»
گذر از این ابهام انتخاب زیستن – انتخاب ادامهی زندگی – پیشدرآمدی است به خلق تعریف شخصی فرد از معنای زندگی. در بوتهی آزمون خودکشی، ما به یک دلیل تصمیم میگیریم که زنده بمانیم. هر دلیلی، حتا اگر این دلیل صرفا این باشد که نمیخواهیم بمیریم. وقتی کامو در رمان بیگانه نوشت: «اگر در جستوجوی معنای زندگی باشید هرگز زندگی نخواهید کرد.» همین موضوع را از زاویهی دید متفاوتی بیان میکرد. معنی زندگی، چیزی نیست که بتوانیم جستوجو و کشفش کنیم. چیزی است که شخصا بایستی خلقش کنیم.
من نمیتوانم قدبلند باشم. نمیتوانم کاری کنم که مثلا در مراکش به دنیا بیایم. اما اینها خیلی هم مهم نیست، مهم در مقیاس اینکه مثلا من میخواهم چه کسی باشم، میخواهم دقیقا چگونه زندگی کنم، میخواهم با مدتزمان محدودی که روی کرهی زمین به عنوان طول عمرم در اختیار دارم چه کنم و میخواهم چگونه و براساس چه ایدئالهایی بمیرم. اینها دقیقا چیزهایی است که فردیت مرا میسازد.
سارتر و رفقای اگزیستانسیالیستش – کامو و سیمون دوبووار – مسئلهی بغرنج و پیچیدهی جبر و اختیار را به شیوهی ویلیام جیمز حل کردند: اولین اقدامشان به عنوان کسانی که به ارادهی معطوف به باور اعتقاد دارد، اعلام تقدم هستی بر چیستی بود.
اگر انسانها تا ابد زندگی میکردند، اگر پیر نمیشدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی میکردند، خیال میکنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را میدادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟
اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر میکرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر میکردند:«خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر میکنم.» ... ولی ما نمیتوانیم تا بعد صبر کنیم ... باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچکس نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد ... ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم ... مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگتر و نورانیتر باشد، ما را دیوانهوارتر مشتاق فکر کردن در باره چیزها میکند.”
― هاروکی موراکامی(رمان نویس)
نیاز نیست که ایمان خود را فریاد کنم
این درختان (که با هزار زبان) گنگ و خاموش اند
و این خاک پرگل و ریحان
که گوشهای دراز علف را هر سو پهن کرده است
خود از هر خطیبی گویاتر اند
این ستارگان، با فروغ بی پایان
همه لب فروبسته اند
و تپه ها و دشتها دم فروبرده اند
اما همه بی زبان از خدا سخن می گویند.
(چارلز هنسن تاون)
365روز با ادبیات انگلیسی- دکتر الهی قمشه ای
زندگی ما بر صحنۀ عالم چیست
یک نمایشنامه، یک سوک نامه، یک تعزیه
و شادیهای ما: رِنگ تندی است از اطوار موسیقی
برای تقسیم نقشها میان بازیگران
و رحِمِ مادران ما: اتاق تعویض لباس
جایی که ما برای شرکت در این کمدی درامِ کوتاه
جامۀ مناسب می پوشیم.
و تماشاگرانْْ فرشتگانِ آسمان اند
که با خرد و بصیرت کامل نشسته اند
و هردم در دفترِ نقشِ هر کس شماره ای رقم می زنند
و خطای بازیگران را بدان معین می کنند
و گورهای ما
که ما را از چشمهای فراگیر خورشید پنهان می کنند
همان پرده است که در پایان بازی فرو می افتد
و بدین سان ما تا پایان نمایش بر صحنه می خرامیم
و همه چیز طنز و مطایبه است
مگر مرگ که امری کاملاً جدی است.
(سر والتر راله)
365روز با ادبیات انگلیسی -دکتر الهی قمشه ای