اضطراب معنا

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

روزنوشت های آموخته -معنای زندگی

کیمیاگران واقعی سرب را به طلا تبدیل نمی کنند بلکه آنها جهان را به کلمات تبدیل می کنند(ویلیام گاس)
------
کسی که به بیرون می‌نگرد رویاپردازی می‌کند، کسی که به درون می‌نگرد بیدار می‌شود.(یونگ)
------
در این منزلگاه تلاش می شود گوشه ای از آموخته های خویش را برای جستجو ی معنای زندگی که گاها اضطرابی در درون آدمی بوجود می آورد بنگارم.ما دائما در حال مدل کردن هستی برای آرایش جدیدی از افکار خویش برای جستجوی حقیقت ایم ولی حقیقت سیال هست و ما دائما پی آواز حقیقت میدویم اما حقیقت گریزپاست و رسیدنی درکار نیست.

این مطلب خلاصه ای از یکی از سخنرانی های پروفسور دامهاف است.

«موضوع اصلی» در رؤیا چیست؟

فروید: فیزیولوژی، به ویژه سازمان لیبیدویی
یونگ: روان، به خصوص کهن الگوها


ریشه تعارض ها چیست؟

فروید: برخورد و تصادم غریزه ها
یونگ: نادیده گرفتن بخشی از روان


کدام یک از سنین رشدی اهمیت بیشتری دارد؟

فروید: کودکی (تحول روانی جنسی)
یونگ: بزرگسالی (کهن الگوی خود)


هدف از زندگی چیست؟
فروید: کاهش تنش
یونگ: تفرد و تعالی


قلمرو و محدوده ناهشیار کجاست؟

فروید: ناهشیار فردی
یونگ: ناهشیار جمعی


ریشه و منبع ناهشیار چیست؟

فروید: اضطراب به علت تعارض و تصادم غرایز
یونگ: تجارب مکرر یک گونه (موجود) خاص


محتوای اصلی ناهشیار چیست؟

فروید: آرزوها و ترس های سرکوب شده
یونگ: کهن الگوها


رؤیا چیست؟

فروید: تلاش های پنهان درونی برای ارضای تمایلات، با بازگشت عناصر سرکوب شده
یونگ: تلاشی برای بروز بخش های تحول نایافته روان، به ویژه کهن الگوها


رؤیاها به چه کار می آیند؟
فروید: حفظ و نگهداری حالت خواب
یونگ: جبران کردن نگرش ها و شخصیت هنگام بیداری


مکانیسم شکل گیری رؤیاها چیست؟

فروید: عملکرد رؤیا
یونگ: فرایند نمادسازی


نماد ها چگونه کار می کنند؟

فروید: به صورت پنهانی
یونگ: خودشان را بروز می دهند.


چگونه خواب ها را تفسیر کنیم؟

فروید: با تداعی آزاد و تفسیر نمادها
یونگ: با تقویت عناصر رؤیا، تصویرسازی فعال، روش رؤیاهای دنباله هم، تفسیر نماد...

------

منبع: http://psych.ucsc.edu/dreams/Library/lecture_notes_freud_vs_jung.html


#فروید #یونگ #رویا #خواب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۹ ، ۲۲:۱۹
محمد نصیری

زیباترین انسانهایى که تا کنون شناخته ام، آنهایى بودند که شکست خورده بودند، رنج میکشیدند، دچار فقدان شده بودند و با این حال، راه خود را از اعماق درد و رنج گشودند و بیرون آمدند. این افراد، یک حسى از قدردانى، حساسیت و فهم زندگى داشتند که آنها را پر از شفقت،ملایمت و توجه عمیق و عاشقانه میکرد.زیبایى این افراد، اتفاقى و بى سبب نبود.#الیزابت کوبلر

https://www.gisoom.com/book/1644821/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D9%81%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86-%D8%AA%DB%8C%D8%B1%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7/

 

 

Healing Through the Dark Emotions: The Wisdom of Grief, Fear, and Despair

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۹ ، ۱۷:۲۸
محمد نصیری
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو می رفت و ما عاشق و بی دل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت
 
سعدی
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۳
محمد نصیری

همه‌ ما در دوران دبستان آموخته‌ایم که چطور بخوانیم، اما آیا آموخته‌ایم که چطور خوب کتاب بخوانیم؟
مورتیمر آدلر
بعضی از کتاب‌ها را باید چشید. بعضی دیگر را باید بلعید، و بعضی دیگر را باید خواند و جوید و هضم کرد
فرانسیس بیکن

آدلر معتقد است که هدفِ مردم، از خواندنِ مطالب روزمره‌ای که در روزنامه‌ها و رسانه‌هایی از این قبیل می‌خوانند، دریافت اطلاعات است؛ نه آموختن. همچنین معتقد است که: «کتاب خواندن به قصد آموختن، فعالیتی آموختنی است.»

ادلر برای اینکه خواننده‌های کتاب، تفاوتِ انواع خواندن را متوجه شوند، می‌گوید: «خواندنِ هر آن چیزی که به‌راحتی هضم شود، خواندن برای دریافت اطلاعات است و نه برای آموختن.» به این ترتیب، ادلر کتاب خواندن را در چهار سطح دسته‌بندی می‌کند:

سطح اول، خواندن مقدماتی (Elementary Reading)
سطح دوم، خواندن اجمالی (Inspectional Reading)
سطح سوم، خواندن تحلیلی (Analytical Reading)
سطح چهارم، خواندن تلفیقی (Syntopical Reading)

قسمت‌هایی از متن کتاب


مونتنی در مورد دو نوع جهل صحبت می کند: جهل عامیانه که پیش از تحصیل دانش وجود دارد و جهل عالمانه که بعد از کسب دانش گریبانگیر انسان می‌شود. اولی مربوط به کسانی است که اصلا بی‌سوادند و کتاب نمی‌خوانند. دومی جهل کسانی است که کتاب‌های فراوانی را بد خوانده‌اند. اینها به قول الکساندر پوپ «آدم‌های بی‌هوش و فاقد بینشی هستند که مغزهای آنها از کتاب‌هایی که بد خوانده‌اند، انباشته شده است». (صحفه ۳۰)
اگر از کتابی سوالی بپرسید، خود باید به آن پاسخ دهید. از این نظر کتاب مثل طبیعت و دنیاست. وقتی از آن سوالی می‌کنید به اندازه‌ای که خودتان تحلیل و تفکر کنید به شما پاسخ خواهد داد. (چگونه کتاب بخوانیم – صحفه ۳۴)
مهم‌ترین مسئله در خواندن آثار فلسفی کشف سوال یا سوال‌هایی است که آن اثر می‌کوشد به آنها پاسخ گوید. این سوال‌ها ممکن است به طور صریح یا تا حدی به طور ضمنی مطرح شده باشد. در هر دو صورت باید فهمید که این سوال‌ها چه هستند. ( صحفه ۳۵۳)


اگر کتاب‌هایی را که در حد ظرفیت شما هستند و آنها را به خوبی می‌فهمید بخوانید، پیشرفتی نخواهید داشت. باید به کتاب‌هایی دست بزنید که خارج از قدرت شما باشند یا همان طور که قبلا گفتیم بیش از قدرت فهم شما باشند. تنها این گونه کتاب‌ها می‌توانند فکر شما را گسترش بدهند. شما چیزی نخواهید آموخت مگر آنکه دامنه فکرتان را گسترش دهید. ( صحفه ۴۱۳)
 

خلاصه این کتاب را در پادکست بی پلاس می توانید گوش دهید تاکید نویسنده بیشتر بر مطالعه تحلیلی کتاب هاست.


لینک پادکست بی پلاس

 

[ لینک: معرفی کتاب های خوب ]

 

[ لینک: پاراگراف‌هایی از کتاب ها ]

فهرست کتابهای پیشنهادی شما برای سال 1399

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۴۱
محمد نصیری

نشست و مثل روشنی من بود
هنوز دایره آب وسعتش می داد
هنوز رحل صداقت تلاوتش می کرد
هنوز معنا داشت
هنوز فرصت یک پل ادامه اش می داد
چقدر چشم تماشا داشت
نگاه روشن او زبان عاطفه را به شهر می آموخت
و روبه روی دلم ماند!
چقدر آیینه آمد
چقدر ناگهان
و هیچ پای گریزی مرا نمی دزدید
چقدر آیینه تاریک است
چقدر گم شده بودم
چقدر بی حاصل
چقدر باور باران مرا نباریده است
چقدر دور شده ام از اشاره خورشید
چقدر وسعت یک خانه کوچکم کرده است؛

من از کدام جهت رو به نیستی رفته ام!

کجا تمام شدم از عبور نیلوفر!
کجا شکفتن دل آخرین نفس را زد؟!
چراغ در کف من بود
چگونه سرعت ماشین مرا ز من دزدید!
چگونه هیچ نگفتم!
چگونه تن دادم
چقدر شیوه خواهش مچاله ام کرده است!
چقدر فاصله دارم من از شکوه درخت
و رد پای من از سمت باغ پیدا نیست
و چشم های من از اضطراب گنجشکان چقدر فاصله دارد
چقدر بیگانه است؛
همیشه عاطفه می ترسید
چقدر سفره تزویر رنگ در رنگ است
چگونه دل بستم
چگونه هیچ نگفتم
چگونه پیوستم…
و اهل آبادی هنوز سفره شان ساده است
و اهل آبادی همیشه مثل درختند
به غیر سبز نمی گویند
مدام می بخشند
و اهل آبادی هنوز می دانند چقدر بذر کبوتر هست؛
چگونه باید کاشت

چه سوگواری تلخی
چقدر خالی ام از سبز!
پرنده با من نیست
چقدر خالی ام از امتداد زیبایی
چقدر خالی ام از درد اهل آبادی
چراغ در کف من بود
چگونه روشنی راه را نفهمیدم!
چقدر گم شده ام
چقدر دور شده ام از غرابت دریا
چقدر سوخته در من گیاه نام کسی که مثل روشنی من بود
و رود حنجره اش را به کوچه ها می برد و از تولد شبنم مرا خبر می کرد
کسی که مثل پدر همنشین مزرعه بود
ستاره می پاشید؛ سپیده بر می داشت
و چشم های نجیبش پر از طراوت بود
مجال سبز صنوبر مرا ز خاطر برد
پدر کجاست که باران دوباره برگردد؟
چقدر سوخته در من عبور چلچله ها
چقدر فاصله سنگین است
چقدر اهل طراوت مرا نمی خواهند.

چراغ در کف من بود
چگونه باخته ام ارغوان و آیینه را
چقدر پشت دلم خالی‌ست…
نشست و روبه روی دلم راز گل ورق می خورد
چقدر فاصله دارم
چقدر تاریکم و روبه روی دلم بیکرانِ روشن دشت…

(محمدرضا عبدالملکیان )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۲
محمد نصیری

دیرآموخته‌ها، تمام آن چیزی است که در طول این سالها دیر آموخته‌ام و حسرت خورده‌ام که کاش زودتر آموخته بودم.

 

لینک دانلود فایل پی دی اف دیرآموخته‌ها

(شعبانعلی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۲۷
محمد نصیری

زیبا

زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا

زیبا
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را
با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزد

زیبا
آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را
احساس می کنم
آنگونه عاشقم که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارم
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است

زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم

زیبا
کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره ی عشق
بنشان مرا به منظره ی باران
بنشان مرا به منظره ی رویش
من سبز می شوم

زیبا
ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق
بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود و عشق
بچرخانم
بر حول این مدار

زیبا
زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا

 

دانلود دکلمه زیبا با صدای خسرو شکیبایی

------

لینک سایر اشعار زیبا از محمدرضا عبدالملکیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۲۸
محمد نصیری

نوشتن، هزار و یک فایده دارد. یکی از فواید نوشتن آن است که فرصت خوبی برای نظم بخشیدن و پیراستن اندیشه‌های نویسنده به وجود می‌آورد. با نوشتن می‌توان اندیشید و اندیشه‌های خود را از غربال خود انتقادی گذراند و در ویترین واژه‌ها گذاشت. آن‌ گاه از بیرون، به آن‌ چه در ذهن‌ گذشته نگاه کرد و زشت و زیبای آن را بهتر دریافت. با نوشتن می‌توان یاد داد، یاد گرفت، به خاطر سپرد، حتی از یاد برد و در نهایت این که با نوشتن می‌توان وزن و ارزش سرمایه‌ها یا دل مشغولی‌های فکری و فرهنگی خود را بهتر شناخت. شاید به همین خاطر است که عده‌ای مدعیان عرصه فکر و فرهنگ، از نوشتن طفره می‌روند.

 

شاید بی‌راه نباشد اگر گفته شود آرامش، مشترک‌ترین مقصد و مقصود همه انسان‌های سراسر تاریخ است. آرامش، آرزوی مشترک همه انسان‌ها است، و البته آرزویی دیریاب و دشواریاب و حتی گاه دست‌نیافتنی. هر گام که به آرامش نزدیک‌تر می‌شویم، او از ما دورتر می‌شود و هر چه بیشتر در پی‌اش می‌دویم سرگردان‌تر می‌شویم. نهاد ناآرام انسان، در جست‌وجوی کیمیای آرامش، هزار راه رفته است و هزار راهِ نرفته در پیش دارد.

تاریخ رقت‌انگیز زندگی بشر، آینه آوارگی‌ها و سرگشتگی‌های او برای دست یافتن به اکسیر آرامش است. بشر برای به چنگ آوردن این کیمیای ناب، گاه به دامن شعر و موسیقی آویخته و گاه سر به بیابان فلسفه و عرفان گذاشته؛ روزی دل به طوفان عشق سپرده و روزی دیگر خود را در آغوش دین انداخته؛ چندی سر بر بالین اسطوره و افسانه نهاده و چندی در پی آواز حقیقت دویده؛ چندی بر اسب شهوت و قدرت تاخته، و چندی به سراب شهرت و ثروت چشم دوخته است. اما افسوس که هر چه هست سراب است و جز آرامشی کوتاه و گذرا نمی‌بخشد. دریغ از جرعه‌ای آرامش زلال و بی‌زوال که دل بی‌قرار او را تسکین دهد و آتش درون او را فرو بنشاند. نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید.

 مولانا گفته

جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست            طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۳۵
محمد نصیری

آلبرکامو از آن دسته افرادی است که در طول تاریخ به تمام معنا دوست داشتنی است. یکی از کسانی که به جد درباره ارزش زندگی در طول تاریخ کار کرده، آلبرکامو بوده است. کامو معتقد بود که اگر فلسفه تمام سوالات مرتبط با زندگی را پاسخ دهد، اما در مقابل این سوال مهم که "چرا نباید خودکشی کرد" جوابی نداشته باشد، رسالت خود را به انجام نرسانده است.

 

افسانه سیزیف:آلبرکامو


 به نقد مدرنیته و انسان متجدد می پردازد. در واقع، احساس پوچی و شوریده دلی نتیجه فقدان معنا و گسترش نیست انگاری درون جامعه مدرن است. روند تحدد مآبی معاصر افسون زدایی را با خود می آورد و پی دیوارهای پوچی را می ریزد سیزیف ( یا مورسو) شاهد و قربانی تکرار کسل کننده زندگی (ماشینی - مکانیکی) یک نواخت می باشد و در گرداب تا آرامی و عدم شورو شوق کشیده می شود. دلشوره (هایدگر) ، تهوع (سارتر) واز خود بیگانگی (مارکس) حالت های روحی فرد عصر مدرنیته را بیان می کنند.
اگر به متن این اثر بیشتر دقت کنیم متوجه می شویم که کامو مدام به اندیشمندانی چون هایدگر ، یاسپرس ، گیرکه گور، چستوف ، داستایوسکی ، شوپنهاتر و نیچه ارجاع می کند، یعنی او به کسانی که ارزش ها و عقاید مدرن را نقد کردند متوسل می شود زیرا کامو خود را با آنان کم و بیش هم عقیده با «خویشاوند» می داند ...
(از پیش گفتار)
مجازاتی که سیزیف در افسانه یونانی گرفتار آن شد بخاطر گناهی مجبور بود هر روز سنگ را به بالای کوهی ببرد که دوباره به پایین می غلتید، سیزیف نماد کار پوچ و بی معنا بود.این پوچی به خاطر تکرار ابدی یک فعالیت مشخص نیست؛ بلکه به علت بی نتیجه بودن این فعالیت است . هر بار که سنگ به پایین کوه می غلتد ، همه چیز به نقطه ی صفر بازگشته و مانند گذشته است؛ جز اینکه سیزیف، فرسوده تر از قبل است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۰۲
محمد نصیری

یکی از مؤثرترین شیوه‌ها برای یادگیری رموز ترجمه، بررسی ترجمه‌های ممتاز است. این، کلیدی‌ترین و کارسازترین نکته و توصیه‌ای است که بیشتر مترجمان ممتاز و معلمان کهنه‌کارِ ترجمه، به‌اتفاق، بر آن تأکید می‌کنند. بررسی ترجمه‌های ممتاز، یعنی کنار هم قرار دادنِ متن اصلی و ترجمهٔ آن، و دقت در ظرایف و لطایف کار مترجم، و آموختن نکته‌های باریک‌تر از مو که در هیچ کتابی نوشته نشده است. معمولا به این روشِ بررسی ترجمه‌ها، «مقابله» می‌گویند؛ من از آن به «مشق ترجمه» تعبیر می‌کنم.

دانشجویان، پژوهشگران، و همهٔ کسانی که به مهارت ترجمه علاقه یا نیاز دارند، پس از فراگیری اصول کلیِ ترجمه، با مقابلهٔ گزیدهٔ ترجمه‌های ممتاز با متن اصلی، می‌توانند مسیر دشوار و ناهموار ترجمه‌آموزی را سریع‌تر و آسان‌تر طی کنند؛ البته مقابله، اصول و مقدماتی دارد؛ تنوع موضوعیِ ترجمه‌ها، شناساییِ مترجمان ممتاز، تشخیص و تهیهٔ مناسب‌ترین آثار آن‌ها، و تهیهٔ متون اصلیِ مرتبط، از مهم‌ترین مقدمات این فرایند است. از این‌ها که بگذریم، به دست آوردن متون اصلی، کنار هم قرار دادن ترجمه و متن اصلی، و جابجاییِ مکرر میان آن دو، کاری دشوار و طاقت‌فرساست و جز با عشق و اشتیاق، تحمل‌کردنی نیست.

لینک مطالعه بیشتر در ویرگول 

شیوه نامه ترجمه Transnet

دانلود چک‌لیست ویرایش صوری و زبانی 

دانلود مشق ترجمه روح الله سلیمانپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۰۹
محمد نصیری